پارت ۸
پارت ۸
《 فیک اسمات مدرسه ای 》
تهیونگ :هعی امیدوارم این حس یه وقت خراب کاری نکنه
ویو ا.ت
ا.ت : عررررررر اینجوری که تو میگی معلومه چقدر کراش جلتمنه وااای خدا
یونا : خوب حالا غش نکن تو که دارم برات تعریف میکنم اگر جا من بودی سکته هم رد میکردی
ا.ت : واااای نگو تو چجوری الان زنده ای ؟
یونا : همینطوری که تو زنده ای
ا.ت : وادا فاک
یونا : وااااای یعنی قبول کنم ؟؟؟
ا.ت : دیوونه ای معلومه
یونا : چجوری بهش بگم واااای خرذوقم
ا.ت : برو پیشش بعد ببرش یه جای خلوت بعد بهش بگو یا اینکه برین کافه
یونا : واااای نههه من نمیتونم بهش بگم بعد بگم بریم کافه ؟
ا.ت : خوب روی برگه بنویس
یونا : بعد پیش خودش فکر میکنه من بلد نیستم حرف بزنم
ا.ت : خودت فکری داری ؟
ا.ت یه نگاه به ساعت کرد
ا.ت : واااای ساعت ۸:۳۰ هست چرا حواسم نبود
یونا : امشب اینجا بمون نرو
ا.ت : نه تو بیا
یونا : من دیشب پیشت بودم حالا تو اینجا باش
ا.ت : نه فردا میام
یونا : حالا اومدی فردا رفتی پیش تهیونگ خوابیدی فعلا امشب اینجا باش
ا.ت : یااااا دختره بیشعور هر چیزی میشه بحث رو به اون نکش
یونا : واو خانم ا.ت غیرتی میشود
ا.ت : ساکت باش
یونا : اوکی اوکی دهنمو میبندم
ا.ت بلند شد
ا.ت : اوکی پس کاری نداری میخوام برم
یونا : چرا اتفاقا دارم
ا.ت : چی ؟
یونا :خواهشن حامله نشو 'خنده'
ا.ت : بچه پرووووو خودت مواظب باش حامله نشی 'خنده'
یونا : تو نگران من نباش به فکر خودت باش
ا.ت کفش هاشو پوشید
ا.ت :اوکی بای بای
یونا : بای
ا.ت به سمت خونه حرکت کرد
پایان پارت ۸
《 فیک اسمات مدرسه ای 》
تهیونگ :هعی امیدوارم این حس یه وقت خراب کاری نکنه
ویو ا.ت
ا.ت : عررررررر اینجوری که تو میگی معلومه چقدر کراش جلتمنه وااای خدا
یونا : خوب حالا غش نکن تو که دارم برات تعریف میکنم اگر جا من بودی سکته هم رد میکردی
ا.ت : واااای نگو تو چجوری الان زنده ای ؟
یونا : همینطوری که تو زنده ای
ا.ت : وادا فاک
یونا : وااااای یعنی قبول کنم ؟؟؟
ا.ت : دیوونه ای معلومه
یونا : چجوری بهش بگم واااای خرذوقم
ا.ت : برو پیشش بعد ببرش یه جای خلوت بعد بهش بگو یا اینکه برین کافه
یونا : واااای نههه من نمیتونم بهش بگم بعد بگم بریم کافه ؟
ا.ت : خوب روی برگه بنویس
یونا : بعد پیش خودش فکر میکنه من بلد نیستم حرف بزنم
ا.ت : خودت فکری داری ؟
ا.ت یه نگاه به ساعت کرد
ا.ت : واااای ساعت ۸:۳۰ هست چرا حواسم نبود
یونا : امشب اینجا بمون نرو
ا.ت : نه تو بیا
یونا : من دیشب پیشت بودم حالا تو اینجا باش
ا.ت : نه فردا میام
یونا : حالا اومدی فردا رفتی پیش تهیونگ خوابیدی فعلا امشب اینجا باش
ا.ت : یااااا دختره بیشعور هر چیزی میشه بحث رو به اون نکش
یونا : واو خانم ا.ت غیرتی میشود
ا.ت : ساکت باش
یونا : اوکی اوکی دهنمو میبندم
ا.ت بلند شد
ا.ت : اوکی پس کاری نداری میخوام برم
یونا : چرا اتفاقا دارم
ا.ت : چی ؟
یونا :خواهشن حامله نشو 'خنده'
ا.ت : بچه پرووووو خودت مواظب باش حامله نشی 'خنده'
یونا : تو نگران من نباش به فکر خودت باش
ا.ت کفش هاشو پوشید
ا.ت :اوکی بای بای
یونا : بای
ا.ت به سمت خونه حرکت کرد
پایان پارت ۸
۲۳.۱k
۳۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.