CIGARETTE PART: ۸
×کمکککککک
_اوه، خدای من، بیخیال!
جونگ کوک به سمت جین دوید و از پشت اون رو نگه داشت تا با لگد توی شکم نام جون نره. مطمئنن اگر روی جین توی اون موقعیت نفت میریختن، خود به خود آتیش میگرفت.
_خواهش میکنم جین، ما تو موقعیتی هستیم که نیاز به زنده ی نام جون داریم. ردیاب... داره... کار میکنه.
برای یک لحظه نفس جین توی سینه اش حبس شد. درست شنیده بود؟ دست و پاهاش بی حس شد و دست از تقلا کردن برای آزاد شدن و کوبوندن ماهیتابه توی کله ی نام جون کشید. با قیافه ای بهت زده سمت جونگ کوک برگشت. توی ذهنش سوال های زیادی رفت آمد میکرد ولی توی اون موقعیت مهم ترین سوال رو پرسید
~این... یه تله؟
جونگ کوک که موقعیت رو امن دید، جین رو ول کرد و دستشو پشت گردنش کشید. سرشو خم کرد و نگاهشو به فرش داد
_هنوز نمیدونیم ولی... اگه واقعیت داشته باشه، خیلی طول نمیکشه تا بهشون برسیم...
زندان سئول، بخش مواد مخدر
£ پارک جیمین از بخش مواد مخدر، آزادی!
با اخم به بلندگوی کنار دیوار خیره شد
€پارک جیمین از بخش مواد مخدر، آزادی
٪خفه شووووو
با اخم بالش رو روی صورتش قرار داد
متوجه نگاه تیز سرباز روبه روی میله های زندان شد، با اخم بالش رو از صورتش کنار زد
٪ میشه فقط پنج دقیقه دیگه بخوابم؟
€بلند شو
با اخم پاهاش رو بلند کرد و روی زمین قرار داد. سمت میله های در رفت، برای آخرین بار برگشت و به خونه ی موقتش نگاه کرد. رو به هیکلی ترین مرد برگشت. زیر چشم مرد کبود بود و جای مشت روی صورتش بود.
٪ هوی!
با صدای جیمین چشماش رو از فرش به چشمای بی حس جیمین داد
٪؛ اگر خبر دیگه ای از اذیت کردن بقیه شنیدم...
گردنش رو خم کرد. صورتش دقیقا رو به روی صورت مرد بود
٪ مطمئن باش از بیرون هم میتونم تو رو بفرستم اون بالا بالا ها..
میتونست صدای قورت دادن آب دهان فرد مقابل رو بشنوه. چشمکی زد و به سمت سرباز رفت.به سمت اتاقکی حرکت کردن. سرباز وسایل و لباس های جیمین رو بهش داد. بعد از عوض کردن لباس ها به خودش توی آینه نگاه کرد. به جذابیت خودش افتخار میکرد. با غرور در رو باز کرد و همراه سرباز به سمت در خروج حرکت کرد. دلش برا اینجا تنگ میشد...
با صدای کلید افکارش رو کنار زد.
از در رد شد و قدمی بزرگ به سمت بیرون گذاشت. نفس عمیقی کشید، هوای تازه رو استشمام کرد، خیلی کارا مونده بود برای انجام دادن، نه؟ پوزخندی زد و با حالت شیطانی کف دو دستش رو به هم مالید
٪ خب، امیدوارم خیلی منتظرم نمونده باشی، جئون جونگ کوک.
و با پوزخند ترسناکی به سمت ماشینی که داشت طرفش میومد حرکت کرد...
حمایت 💔
_اوه، خدای من، بیخیال!
جونگ کوک به سمت جین دوید و از پشت اون رو نگه داشت تا با لگد توی شکم نام جون نره. مطمئنن اگر روی جین توی اون موقعیت نفت میریختن، خود به خود آتیش میگرفت.
_خواهش میکنم جین، ما تو موقعیتی هستیم که نیاز به زنده ی نام جون داریم. ردیاب... داره... کار میکنه.
برای یک لحظه نفس جین توی سینه اش حبس شد. درست شنیده بود؟ دست و پاهاش بی حس شد و دست از تقلا کردن برای آزاد شدن و کوبوندن ماهیتابه توی کله ی نام جون کشید. با قیافه ای بهت زده سمت جونگ کوک برگشت. توی ذهنش سوال های زیادی رفت آمد میکرد ولی توی اون موقعیت مهم ترین سوال رو پرسید
~این... یه تله؟
جونگ کوک که موقعیت رو امن دید، جین رو ول کرد و دستشو پشت گردنش کشید. سرشو خم کرد و نگاهشو به فرش داد
_هنوز نمیدونیم ولی... اگه واقعیت داشته باشه، خیلی طول نمیکشه تا بهشون برسیم...
زندان سئول، بخش مواد مخدر
£ پارک جیمین از بخش مواد مخدر، آزادی!
با اخم به بلندگوی کنار دیوار خیره شد
€پارک جیمین از بخش مواد مخدر، آزادی
٪خفه شووووو
با اخم بالش رو روی صورتش قرار داد
متوجه نگاه تیز سرباز روبه روی میله های زندان شد، با اخم بالش رو از صورتش کنار زد
٪ میشه فقط پنج دقیقه دیگه بخوابم؟
€بلند شو
با اخم پاهاش رو بلند کرد و روی زمین قرار داد. سمت میله های در رفت، برای آخرین بار برگشت و به خونه ی موقتش نگاه کرد. رو به هیکلی ترین مرد برگشت. زیر چشم مرد کبود بود و جای مشت روی صورتش بود.
٪ هوی!
با صدای جیمین چشماش رو از فرش به چشمای بی حس جیمین داد
٪؛ اگر خبر دیگه ای از اذیت کردن بقیه شنیدم...
گردنش رو خم کرد. صورتش دقیقا رو به روی صورت مرد بود
٪ مطمئن باش از بیرون هم میتونم تو رو بفرستم اون بالا بالا ها..
میتونست صدای قورت دادن آب دهان فرد مقابل رو بشنوه. چشمکی زد و به سمت سرباز رفت.به سمت اتاقکی حرکت کردن. سرباز وسایل و لباس های جیمین رو بهش داد. بعد از عوض کردن لباس ها به خودش توی آینه نگاه کرد. به جذابیت خودش افتخار میکرد. با غرور در رو باز کرد و همراه سرباز به سمت در خروج حرکت کرد. دلش برا اینجا تنگ میشد...
با صدای کلید افکارش رو کنار زد.
از در رد شد و قدمی بزرگ به سمت بیرون گذاشت. نفس عمیقی کشید، هوای تازه رو استشمام کرد، خیلی کارا مونده بود برای انجام دادن، نه؟ پوزخندی زد و با حالت شیطانی کف دو دستش رو به هم مالید
٪ خب، امیدوارم خیلی منتظرم نمونده باشی، جئون جونگ کوک.
و با پوزخند ترسناکی به سمت ماشینی که داشت طرفش میومد حرکت کرد...
حمایت 💔
۱۷.۰k
۰۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.