"چقدر سخته حس کنی دیگه هیچ پشت و پناهی نداری
"چقدر سخته حس کنی دیگه هیچ پشت و پناهی نداری
چقدر سخته معنی یتیم شدن رو تو سن جوونی بفهمی.
چقدر سخته وقتی تو تقویمو نگاه می کنی
روز مرگ بابات رو ببینی همه ی خاطرات
اون روز بد رو به یاد بیاری
چقدر سخته چشمات همش دنبال
اون چهره ی آشنا باشه که دیگه رفته
چقدر سخته گوشات بخواد یه بار دیگه
صدای قشنگ بابات رو بشنوه ولی نتونه
چقدر سخته همه دنیا با مرگ
عزیز ترین کست دگر گون بشه
چقدر سخته هر وقت بخوای با بابات حرف بزنی و دل بکنی بری آرامستان"
چقدر سخته هر کی درباره ی بابات پرسید
حرفی نداشته باشی و اشک تو چشات حلقه بزنه
چقدر سخته وقتی تو یه جمعی هستی که همه با باباهاشون هستن
و تو حسرت بودنش رو بخوری
چقدر سخته همه با ترحم با هات رفتار کنن
و تو از این حس متنفر باشی
چقدر سخته دیگه نتونی ببینیش و نتونی بغلش کنی
نتونی بوسش کنی نتونی عطر وجودشو بو بکشی
و فقط از رو یه قاب عکس بتونی عکسشو نگاه کنی
و یا فقط توی خواب لمسش کنی
چقدر سخته باور نداشته باشی که رفته
ولی سیل اشک از چشات جاری بشه
چقدر سخته دلت برای خنده هاش تنگ شده باشه
ولی دیگه اون نباشه که بخنده
چقدر سخته به انتظار زنگ در باشی
و بری در رو باز کنی ولی بابات نباشه
چقدر سخته هر شب قبل از خواب به این که دیگه یتیم شدی فکر کنی
و همه غمای عالم تو دلت بریزه و بالشت خیس از اشک بشه
چقدر سخته یادگاریاش و وسایلش تو خونه باشه ولی خودش نباشه
چقدر سخته دیگه تمام روز رو با خاطره هاش بگذرونی نه با خودش
چقدر سخته از یه جایی خاطره بد داشته باشی
که کلی خاطرات خوب تو زندگیت
رو دفن کرده باشی
چقدر سخته گوشات یه بار دیگه منتظر صداش باشن
ولی دیگه صدای قشنگش
نباشه که تو گوشت بپیچه"
ه یاد پدر سخت گریستم
پدرم وقتی رفت، سقف این خانه ترک بر میداشت
پدرم وقتی رفت دل من سخت شکست…
این بغض لعنتی… این بغض لعنتی
"خدایا هر کی پدر داره براش حفظ کن🙏
هر کی هم مثل من از داشتننش محرومه
صبرش بده و کمکش کن و خودت براش پدری کن"🙏
چقدر سخته معنی یتیم شدن رو تو سن جوونی بفهمی.
چقدر سخته وقتی تو تقویمو نگاه می کنی
روز مرگ بابات رو ببینی همه ی خاطرات
اون روز بد رو به یاد بیاری
چقدر سخته چشمات همش دنبال
اون چهره ی آشنا باشه که دیگه رفته
چقدر سخته گوشات بخواد یه بار دیگه
صدای قشنگ بابات رو بشنوه ولی نتونه
چقدر سخته همه دنیا با مرگ
عزیز ترین کست دگر گون بشه
چقدر سخته هر وقت بخوای با بابات حرف بزنی و دل بکنی بری آرامستان"
چقدر سخته هر کی درباره ی بابات پرسید
حرفی نداشته باشی و اشک تو چشات حلقه بزنه
چقدر سخته وقتی تو یه جمعی هستی که همه با باباهاشون هستن
و تو حسرت بودنش رو بخوری
چقدر سخته همه با ترحم با هات رفتار کنن
و تو از این حس متنفر باشی
چقدر سخته دیگه نتونی ببینیش و نتونی بغلش کنی
نتونی بوسش کنی نتونی عطر وجودشو بو بکشی
و فقط از رو یه قاب عکس بتونی عکسشو نگاه کنی
و یا فقط توی خواب لمسش کنی
چقدر سخته باور نداشته باشی که رفته
ولی سیل اشک از چشات جاری بشه
چقدر سخته دلت برای خنده هاش تنگ شده باشه
ولی دیگه اون نباشه که بخنده
چقدر سخته به انتظار زنگ در باشی
و بری در رو باز کنی ولی بابات نباشه
چقدر سخته هر شب قبل از خواب به این که دیگه یتیم شدی فکر کنی
و همه غمای عالم تو دلت بریزه و بالشت خیس از اشک بشه
چقدر سخته یادگاریاش و وسایلش تو خونه باشه ولی خودش نباشه
چقدر سخته دیگه تمام روز رو با خاطره هاش بگذرونی نه با خودش
چقدر سخته از یه جایی خاطره بد داشته باشی
که کلی خاطرات خوب تو زندگیت
رو دفن کرده باشی
چقدر سخته گوشات یه بار دیگه منتظر صداش باشن
ولی دیگه صدای قشنگش
نباشه که تو گوشت بپیچه"
ه یاد پدر سخت گریستم
پدرم وقتی رفت، سقف این خانه ترک بر میداشت
پدرم وقتی رفت دل من سخت شکست…
این بغض لعنتی… این بغض لعنتی
"خدایا هر کی پدر داره براش حفظ کن🙏
هر کی هم مثل من از داشتننش محرومه
صبرش بده و کمکش کن و خودت براش پدری کن"🙏
۱۲.۶k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.