فیک همسر من🫀🖤پارت ¹³
شوگا ویو
صبح بلند شدم دیدم ا.ت توی آشپزخونس بوی خیلی خوش مزه ای از آشپزخونه می اومد میز بزرگی چیده بود .
خیلییییی گشنم بود همینطور داشتم فکر میکردم که دیدم ا.ت از آشپز خونه با دستای پر اومد بیرون
ا.ت: سلاااااااام مستر یونگی خوابالو
یونگی : سلام ا.ت خوبی
ا.ت:اوهوم خوبم تو چی
یونگی :اوهوم خوبم
ا.ت:(لبخند)
یونگی :آآآآآآآآآم......خب چیزه
ا.ت:چیه●-●
یونگی : هیچ
ا.ت:حرفتو بگو
یونگی:هیچ گشنمه فقط
ا.ت:خب بیا بخور
یونگی : نه نه غذا سفارش میدم ممکنه تو غذا ها سم ریخته باشه (خنده😂)
ا.ت:(متکایی که دم دستش بودو پرت کرد بهش )
یونگی هم اومد با خنده نشست
یونگی یه لقمه گذاشت دهنش
یونگی:(با دهن پر )هووووووم به به چه خوشمزس مادام
ا.ت :معلومه که هست (مغرور )
یونگی : خود شیفته(زیر لب با پوزخند)
ا.ت : (با اینکه شنید)چیزی گفتی
یونگی : نه نه هیچی (خنده)
ا.ت:درد
یونگی :چی گفتی؟(صورتشو آورد سمت ات <چند سانتی متر فاصله داشتن >)
ا.ت:ه.... هیچی
یونگی:مطمعنی؟(پوزخند)
ا.ت:ا.....آره چ..چیزی نگفتم
یونگی:چرا ت ت پ ت میکنی(پوزخند)
ا.ت:من ن..نه بعد حوله دادم عقب رفت نشست سر جاشو به غذا خوردنش ادامه داد من خشکم زده بود همینطور با چشمای گرد نشسته بودم که .........
لایک و کامنت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟)
صبح بلند شدم دیدم ا.ت توی آشپزخونس بوی خیلی خوش مزه ای از آشپزخونه می اومد میز بزرگی چیده بود .
خیلییییی گشنم بود همینطور داشتم فکر میکردم که دیدم ا.ت از آشپز خونه با دستای پر اومد بیرون
ا.ت: سلاااااااام مستر یونگی خوابالو
یونگی : سلام ا.ت خوبی
ا.ت:اوهوم خوبم تو چی
یونگی :اوهوم خوبم
ا.ت:(لبخند)
یونگی :آآآآآآآآآم......خب چیزه
ا.ت:چیه●-●
یونگی : هیچ
ا.ت:حرفتو بگو
یونگی:هیچ گشنمه فقط
ا.ت:خب بیا بخور
یونگی : نه نه غذا سفارش میدم ممکنه تو غذا ها سم ریخته باشه (خنده😂)
ا.ت:(متکایی که دم دستش بودو پرت کرد بهش )
یونگی هم اومد با خنده نشست
یونگی یه لقمه گذاشت دهنش
یونگی:(با دهن پر )هووووووم به به چه خوشمزس مادام
ا.ت :معلومه که هست (مغرور )
یونگی : خود شیفته(زیر لب با پوزخند)
ا.ت : (با اینکه شنید)چیزی گفتی
یونگی : نه نه هیچی (خنده)
ا.ت:درد
یونگی :چی گفتی؟(صورتشو آورد سمت ات <چند سانتی متر فاصله داشتن >)
ا.ت:ه.... هیچی
یونگی:مطمعنی؟(پوزخند)
ا.ت:ا.....آره چ..چیزی نگفتم
یونگی:چرا ت ت پ ت میکنی(پوزخند)
ا.ت:من ن..نه بعد حوله دادم عقب رفت نشست سر جاشو به غذا خوردنش ادامه داد من خشکم زده بود همینطور با چشمای گرد نشسته بودم که .........
لایک و کامنت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟)
۶.۰k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.