𝖔𝖓 𝖙𝖍𝖊 𝖈𝖔𝖓𝖉𝖎𝖙𝖎𝖔𝖓 𝖔𝖋 𝖑𝖔𝖛𝖊
(Part 52)
تهیونگ«اینا به تو مربوطه؟ گورتو گم کن تا بجای کیسه بوکس ازت استفاده نکردم!
+*بدو بدو از پاساژ خارج میشه
تهیونگ«خب شما دوتا..مشکلی که واستون پیش نیومد؟*و نگاهشو به سوهی میده
جونگ کوک«نه..بابت اون ضربه...ممنون
تهیونگ«خواهش میکنم..خب خریداتون رو کردین؟
جونگ کوک«اهوم..تو خودت چیزی نمیخوای؟
تهیونگ«نه تازه لباس گرفتم..
جونگ کوک«اهوم..ما دیگه میریم..شب میبینمت!
تهیونگ«منم همراهتون میام..
جونگ کوک«مگه از شرکت اجازه گرفتی؟
تهیونگ«اونجا رو دست خودم میچرخه..
جونگ کوک«اوکی..*و همه به سمت ماشین حرکت میکنن
«ساعت 7:37 شب»
جیمین«سوهی شیییی..علف زیر پامون سبز شد..زود باش..
سوهی«*با عجله از پله ها میدوعه پایین...اومدمممممم
جین«بالاخرهههه..زود باشین..با دوتا ماشین میریم.. تهیونگ و سوهی و جونگ کوک باهم میرن..منو نام و جیمین و یونگی باهم..
سوهی«آ..
نامجون«وقتی لج و لج بازی نیس..نیروی پشتیبانیم آمادن..خب خب صحبت بسه..بدویین که دیره..
*همه سریع به سمت ماشینا حرکت کردن... توی ماشینی که اون سه تا بچه ی کله شق نشسته بودن، به ترتیب کوک رانندگی میکرد و تهیونگ کنارش روی صندلی شاگرد نشسته بود و سوهی هم صندلی عقب...
«رأس ساعت هشت توی عمارت سئوک»
*شنود کوچیکی به لباس سوهی وصل بود و همه از طریق اون شنیدار های کوچیکه توی گوششون باهم در ارتباط بودن... بجز سوهی!
نامجون«جونگ کوکا تو نقش نامزد سوهی رو داری..جیمین که همون نقش اصلی خودش تو زندگی روزمرش رو داره.. تهیونگم نقش محافظ! ما سه نفرم باید دنبال اطلاعات بگردیم..شما ها فقط غیر مستقیم اطلاعات جمع می کنید!امیدوارم خوب پیش برید..ترسی نداشته باشید..جون وو از طرف شنودی که به لباس سوهیه اگر اتفاقی بیفته خبرمون میکنه...
جونگ کوک«تو الان کجایی هیونگ؟
نامجون«دقیقا بالای سرت.. فقط به بالا نگاه نکن.. الانم همتون به طبق نقشه پیش برید!
سوهی«واسم غیر قابل حضم بود..هر کیو که میشناختم پلیس بود..زندگیم در عرض کمتر از یه ماه از این رو به اون رو شده بود..روی کاناپه نشسته بودم و یه لحظه با دیدن دختر و پسری که در حال ل*ب گرفتن بودن چندشم شد..
_خانم نوشیدنی؟
سوهی«به معدم نمیسازه..
_هر جور راحتین.. بهتره شبه خوبی رو بگذرونید..
جونگ کوک«از دیروز خونی نخورده بودم و به لطف اون عجوزه که ویژگی های انسانی رو بهم داده بود هنوز سرپا بودم.. یه لیوان مشروب سرخ گیلاس رو از سینی که دست گارسون بود برداشتم و جرعه جرعه نوشیدم.. حس خوبی داشت که بعد از گذره بیش از صد سال دوباره بنوشی.. نمیدونم چرا اما هوس کردم یه لیوان دیگه بنوشم.. و نوشیدم.. با اینکه قرار بود مست نکنم.. حس لمس کردن بدنم رو از طرف فردی که ازش متنفر بودم حس کردم..
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.