: اشعار زیبای روضه فاطمیه ... حیف شد گلخانه ام را
: اشعار زیبای روضه فاطمیه ... حیف شد گلخانه ام را سوختند
میخ را بر سینه گل دوختند
حیف شد پروانه را سیلی زدن
روی ماهش پرده ای نیلی زدن
حیف شد در بین آن دیوار و در
فاطمه نقش زمین شد با پسر
حیف شد ماه نبی آتش گرفت
بین در یار علی آتش گرفت
حیف شد آلاله ام پژمرده شد
لاله گلخانه ام آزرده شئ
حیف شد زهرا غریبانه برفت
یار هجده ساله از خانه برفت
عاقبت پشت علی از غم شکست
مرتضا بی فاطمه از پا نشست
بی تو زهرا روز حیدر چون شب است
همنشین ناله هایم زینب است
ای هلال رونمایم فاطمه
می روی از این سرایم فاطمه
بی تو در این شهر غم بی یاورم
کس نباشد بی تو زهرا دلبرم
ای دلا دیگر علی تنها شده
همنشین غصه و غمها شده
شعر..آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
***--------------------
دود و آتش می کند غوغا به پا
از نفس افتاده یار مرتضا
بین در افتاده احساس علی
بال و پر می زد گل یاس علی
از قفس مرغ علی زد بال و پر
گشته نقش سینه اش مسمار در
میخ در خون دلی را می مکید
سینه و بازوی زهرا را درید
در میان کوچه غوغائی شده
همسر حیدر تماشایی شده
می کند زهرا دفاع از مرتضا
شد شررباره میان کوچه ها
در میان کوچه ها آن بی حیا
می زند سیلی به ناموس خدا
با رسن بسته عدو دست تو را
می کشد جسم تو را در کوچه ها
شد شکسته عهد و پیمان علی
ریسمان باشد به دستان علی
ای دلا امشب بنال از واهمه
آمده عمر گلش بر خاتمه
------------------------
یافاطمه عمری است که سربار توهستم..
یافاطمه تو یاری و من عار توهستم
یافاطمه سرمایه من اشک غم توست
زیرا منه بی مایه خریدار توهستم
خوشتر بُوَد از دیدن گل روضه ی عشقت
همواره به یاد گل رخسار توهستم
با عشق تو باکی ز هجوم گنهم نیست
چون خاک هماره سره دیوار توهستم
دیدی که به زنجیر گنه بسته وجودم
عمریست که من زار و گرفتار توهستم
زیباتر از این خواب چوتعبیر نگردد
همواره به هر لحظه که بیدار توهستم
بانونسب و شأن و مقامم همه این است
سگ هستموخاک ره زوار توهستم
دیدی که گنه پرده کشد بین من و تو
یافاطمه من تشنه ی دیدار توهستم
من فخر فروشم به جهانی ک تو شاهی
یافاطمه من سائل بازار توهستم
مجنونم واوصاف تو شد راه نجاتم
عمریست که بی برگم و پر بار توهستم..شاعر.آرمین غلامی.مجنون کرمانشاهی
---------------------------..: رجز زیبای فاطمیه
هر که باشد فاطمی سرور شود
او نمی از حوض کوثر می شود
هر که باشد فاطمی ، سوزد پرش
می رسد زهرا به بالین سرش
هر که باشد فاطمی تنها شود
همنشین حضرت مولا شود
هر که باشد فاطمی حق سر دهد
جان خود را در کف حیدر دهد
هر که باشد فاطمی سیلی خورد
ارثیه از حضرت زهرا برد
هر که باشد فاطمی رویش کبود
همچو حیدر می کند در خون سجود
هر که باشد فاطمی گیرد علم
تا که گردد هر دو دستانش قلم
هر که باشد فاطمی غوغا کند
خویش را لب تشنه سقا کند
***
ای آنکه توئی حوریه و عالمه زهرا
برعرش الهی تو شدی قائمه زهرا
ای آنکه به تو گفته خدا جمله لولا
بر خلقت این عرش و فلک لازمه زهرا
ای آنکه توئی سرور زنها به دو عالم
صد مریم و فضه به درت خادمه زهرا
گردیده دو عالم به در لطف تو محتاج
شد دامن عشقت سر لطف همه زهرا
ای آنکه بود سایه تو بر سر شیعه
ما را نبئد غصه و هر واهمه زهرا
ای آنکه شدم واله و (مجنون) به سرایت
ای آنکه به لب نام تو شد زمزمه زهرا
تا که زهرا بانوی حیدر شدی
فاش گویم سوره کوثر شدی
تا که زهرا بر علی همسر شدی
پیش او هم کیش و هم سنگر شدی
ایکه هستی آیه دلواپسی
از چه رو اینگونه زهرا بی کسی
ایکه دیدی سفره ای با نان خشک
لیک عطرت برتر از صد بوی مشک
من فدای چادر خاکی تو
من فدای سادگی و پاکی تو
از چه رو اینگونه ای چشم انتظار
من فدای آن دو دست پینه دار
ای که بر ما سوره کوثر شدی
در میان کوچه ها پرپر شدی
از چه رو آن سینه ات افروخته
گوئیا محسن در آتش سوخته
از چه رو گفتی تو ای فضه بیا
شد گلت در شعله ها دیگر فدا
از چه بردی نام حیدر روی لب
از چه غسلت داده اند در نیمه شب
از چه کردی گریه های بی صدا
رفته تابوتت به روی شانه ها
من فدای حیدر و آن قلب چاک
یاس حیدر می رود در زیر خاک
ای که کردی گریه های بی امان
ای که داری تربت بی سایبان
***
گل من روی زمین جای تو نیست
به د
میخ را بر سینه گل دوختند
حیف شد پروانه را سیلی زدن
روی ماهش پرده ای نیلی زدن
حیف شد در بین آن دیوار و در
فاطمه نقش زمین شد با پسر
حیف شد ماه نبی آتش گرفت
بین در یار علی آتش گرفت
حیف شد آلاله ام پژمرده شد
لاله گلخانه ام آزرده شئ
حیف شد زهرا غریبانه برفت
یار هجده ساله از خانه برفت
عاقبت پشت علی از غم شکست
مرتضا بی فاطمه از پا نشست
بی تو زهرا روز حیدر چون شب است
همنشین ناله هایم زینب است
ای هلال رونمایم فاطمه
می روی از این سرایم فاطمه
بی تو در این شهر غم بی یاورم
کس نباشد بی تو زهرا دلبرم
ای دلا دیگر علی تنها شده
همنشین غصه و غمها شده
شعر..آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
***--------------------
دود و آتش می کند غوغا به پا
از نفس افتاده یار مرتضا
بین در افتاده احساس علی
بال و پر می زد گل یاس علی
از قفس مرغ علی زد بال و پر
گشته نقش سینه اش مسمار در
میخ در خون دلی را می مکید
سینه و بازوی زهرا را درید
در میان کوچه غوغائی شده
همسر حیدر تماشایی شده
می کند زهرا دفاع از مرتضا
شد شررباره میان کوچه ها
در میان کوچه ها آن بی حیا
می زند سیلی به ناموس خدا
با رسن بسته عدو دست تو را
می کشد جسم تو را در کوچه ها
شد شکسته عهد و پیمان علی
ریسمان باشد به دستان علی
ای دلا امشب بنال از واهمه
آمده عمر گلش بر خاتمه
------------------------
یافاطمه عمری است که سربار توهستم..
یافاطمه تو یاری و من عار توهستم
یافاطمه سرمایه من اشک غم توست
زیرا منه بی مایه خریدار توهستم
خوشتر بُوَد از دیدن گل روضه ی عشقت
همواره به یاد گل رخسار توهستم
با عشق تو باکی ز هجوم گنهم نیست
چون خاک هماره سره دیوار توهستم
دیدی که به زنجیر گنه بسته وجودم
عمریست که من زار و گرفتار توهستم
زیباتر از این خواب چوتعبیر نگردد
همواره به هر لحظه که بیدار توهستم
بانونسب و شأن و مقامم همه این است
سگ هستموخاک ره زوار توهستم
دیدی که گنه پرده کشد بین من و تو
یافاطمه من تشنه ی دیدار توهستم
من فخر فروشم به جهانی ک تو شاهی
یافاطمه من سائل بازار توهستم
مجنونم واوصاف تو شد راه نجاتم
عمریست که بی برگم و پر بار توهستم..شاعر.آرمین غلامی.مجنون کرمانشاهی
---------------------------..: رجز زیبای فاطمیه
هر که باشد فاطمی سرور شود
او نمی از حوض کوثر می شود
هر که باشد فاطمی ، سوزد پرش
می رسد زهرا به بالین سرش
هر که باشد فاطمی تنها شود
همنشین حضرت مولا شود
هر که باشد فاطمی حق سر دهد
جان خود را در کف حیدر دهد
هر که باشد فاطمی سیلی خورد
ارثیه از حضرت زهرا برد
هر که باشد فاطمی رویش کبود
همچو حیدر می کند در خون سجود
هر که باشد فاطمی گیرد علم
تا که گردد هر دو دستانش قلم
هر که باشد فاطمی غوغا کند
خویش را لب تشنه سقا کند
***
ای آنکه توئی حوریه و عالمه زهرا
برعرش الهی تو شدی قائمه زهرا
ای آنکه به تو گفته خدا جمله لولا
بر خلقت این عرش و فلک لازمه زهرا
ای آنکه توئی سرور زنها به دو عالم
صد مریم و فضه به درت خادمه زهرا
گردیده دو عالم به در لطف تو محتاج
شد دامن عشقت سر لطف همه زهرا
ای آنکه بود سایه تو بر سر شیعه
ما را نبئد غصه و هر واهمه زهرا
ای آنکه شدم واله و (مجنون) به سرایت
ای آنکه به لب نام تو شد زمزمه زهرا
تا که زهرا بانوی حیدر شدی
فاش گویم سوره کوثر شدی
تا که زهرا بر علی همسر شدی
پیش او هم کیش و هم سنگر شدی
ایکه هستی آیه دلواپسی
از چه رو اینگونه زهرا بی کسی
ایکه دیدی سفره ای با نان خشک
لیک عطرت برتر از صد بوی مشک
من فدای چادر خاکی تو
من فدای سادگی و پاکی تو
از چه رو اینگونه ای چشم انتظار
من فدای آن دو دست پینه دار
ای که بر ما سوره کوثر شدی
در میان کوچه ها پرپر شدی
از چه رو آن سینه ات افروخته
گوئیا محسن در آتش سوخته
از چه رو گفتی تو ای فضه بیا
شد گلت در شعله ها دیگر فدا
از چه بردی نام حیدر روی لب
از چه غسلت داده اند در نیمه شب
از چه کردی گریه های بی صدا
رفته تابوتت به روی شانه ها
من فدای حیدر و آن قلب چاک
یاس حیدر می رود در زیر خاک
ای که کردی گریه های بی امان
ای که داری تربت بی سایبان
***
گل من روی زمین جای تو نیست
به د
۱۸.۹k
۱۱ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.