پسری دخترزیبایی رادید.شیفته اش شد.چندساعتی باهم توخیابان
پسری دخترزیبایی رادید.شیفته اش شد.چندساعتی باهم توخیابان قدم میزدن که یهو یه بنزگرون قیمت جلوی پاشون ترمز زد.دختره ب پسره گفت:خوش گذشت ولی نمیتونم همیشه پیاده راه برم بای.نشست توی ماشین که راننده بهش گفت:خانم ببخشیدمن راننده این آقاهستم لطفا پیاده شید...
۹۶۹
۲۵ مهر ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.