انقد ناراحت بودم که به اندازه ی یه شکست عاطفی گریه کردم،
انقد ناراحت بودم که به اندازه ی یه شکست عاطفی گریه کردم،
زیر پتو
زار زدم...
هیچ وقت فراموش نمیکنم...
هیچ وقت یادم نمیره...
هیچ وقت این روزا و آدمایی که اذیتم کردن و بخشیدم یادم نمیره...
می دونی چرا وقتی آدم ها پاشون رو روی قلبم میذارن،
به اندازه یه شکست عاطفی گریه میکنم و تا مدت ها درد میکشم؟
چون بعدش
وقتی ماه ها میگذره
من حس می کنم دیگه وجود ندارن.
دلم براشون تنگ نمیشه،
باهاشون احساس غریبگی می کنم...
یه حس بد!
حس غریبگی با کسایی که
باهاشون چیپس و پفک خوردی
گند زدی
خلاف کردی
گریه کردی
خندیدی...
خیلی درد داره برام!
من هزار تا دوست دارم شاید،
ولی کم پیش میاد یکی رو واقعا باهاش یکی شم.
وقتی میگم قد یه شکست عاطفی بزرگ اشک ریختم،
بفهم تا چه حد این موجودات دل نازکِ دختر
برام میشن "عشق"...
شاید چون خواهر نداشتم...
کاش خواهر داشتم.
اونوقت خیلی کمتر غمگین بودم.
زیر پتو
زار زدم...
هیچ وقت فراموش نمیکنم...
هیچ وقت یادم نمیره...
هیچ وقت این روزا و آدمایی که اذیتم کردن و بخشیدم یادم نمیره...
می دونی چرا وقتی آدم ها پاشون رو روی قلبم میذارن،
به اندازه یه شکست عاطفی گریه میکنم و تا مدت ها درد میکشم؟
چون بعدش
وقتی ماه ها میگذره
من حس می کنم دیگه وجود ندارن.
دلم براشون تنگ نمیشه،
باهاشون احساس غریبگی می کنم...
یه حس بد!
حس غریبگی با کسایی که
باهاشون چیپس و پفک خوردی
گند زدی
خلاف کردی
گریه کردی
خندیدی...
خیلی درد داره برام!
من هزار تا دوست دارم شاید،
ولی کم پیش میاد یکی رو واقعا باهاش یکی شم.
وقتی میگم قد یه شکست عاطفی بزرگ اشک ریختم،
بفهم تا چه حد این موجودات دل نازکِ دختر
برام میشن "عشق"...
شاید چون خواهر نداشتم...
کاش خواهر داشتم.
اونوقت خیلی کمتر غمگین بودم.
۱۱.۳k
۱۵ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.