پارت ۲۷
پارت ۲۷
؟خانم
الینا به پسر جوان روبروش نگا کرد لوت همیشه توی همه چیز شکست میخورد
!باز چه گندی به بار آوردی
؟من سعی کردم خانم نارا رو بگیرم
!نارا کیه؟
؟کسی که شما میتونین وارد بدنش شین سعی کردم لوستر رو بندازم رو سرش و بعد دختر رو بیارم اما ...
!اما چی ؟
؟یه پسری در واقع جیمین برادر همسر سابق شما
!سابق ؟ اون هنوز همسرمه
؟بله همسر شما اون نجاتش داد
!چیکار کرد؟ نجاتش داد؟ خدای من همیشه کار رو برای من سخت می کنن واقعا دیگه این کارای طاقتفرساشون برام مشکل شده ولی این بار که برگردم قرار نیست بمیرم قرار بکشم چون آماده هر اتفاقی هستم هر اتفاقی..
.........
=نامجون بیا اینجا یه چیزی پیدا کردم
الان نیم ساعت می شد که جیمین و نامجون در حال گشتن توی خونه بودن مطمئن بودن که لوستر همین طوری نیوفتاده بعد این همه سال یا باید بهتر بگیم قرن نامجون سمت جیمین رفت یکی از سیما جا مونده بود همه خیلی خوب خانه رو تمیز کرده بودن و چیز خیلی کمی مونده بود ولی خب همون چیز کم کلی کمکشون می کرد
=اینا توی این قسمت بریدگی چاقوعه اما نمیتونم مطمئن باشم چون انگار خیلی کش اومده و پاره شده
×به نظر میاد اولش رو بریده و گذاشته ادامش رو خود فشار لوستر جداش کنه پس میتونه طوری برنامه چیده باشه که انگار بر اثر فشار زیاد کنده شده درحالیکه با یه چاقو خیلی کوچولو بریده شده
=اگه این اتفاق افتاده باشه یعنی الان خیلی از آدما متوجه شدن که نارا میتونه بدنشو با الینا عوض کنه
×و اونا الان بیرونن باید به اعضا خبر بدیم
=نامجون ما قرار نیست بریم بهشون خبر بدیم
×عقلتو از دست دادی؟
=نه من به خودم اطمینان دارم قرار نیست توی بیرون گیرش بندازن اگه اینجا لوستر اینجا پاره شده برمیگردن همینجا امشب برای گرفتن نارا
×اگه چیزی که تو میگی درست باشه باید مواظب عواقبشم باشیم ممکنه که مجبور بشیم خیلی چیزها رو بهش بگیم
=میتونم آمادگیش دارم....
نامجون لبخندی زد و بعد چند بار زدن رو شونه جیمین ارومش کرد درسته جیمین سعی داشت که صدای تپش قلبش رو اروم کنه ولی ننیتونست جلوی گوشهای برادرش رو بگیره جیمین همون حسی رو داشت یا داره که نامجون وقتی الینا رو میدید داشت و دیگه نداره
شهربازی*
+باورم نمیشه بالا آوردی اون فقط ترن هوایی بود همین.....
؟خانم
الینا به پسر جوان روبروش نگا کرد لوت همیشه توی همه چیز شکست میخورد
!باز چه گندی به بار آوردی
؟من سعی کردم خانم نارا رو بگیرم
!نارا کیه؟
؟کسی که شما میتونین وارد بدنش شین سعی کردم لوستر رو بندازم رو سرش و بعد دختر رو بیارم اما ...
!اما چی ؟
؟یه پسری در واقع جیمین برادر همسر سابق شما
!سابق ؟ اون هنوز همسرمه
؟بله همسر شما اون نجاتش داد
!چیکار کرد؟ نجاتش داد؟ خدای من همیشه کار رو برای من سخت می کنن واقعا دیگه این کارای طاقتفرساشون برام مشکل شده ولی این بار که برگردم قرار نیست بمیرم قرار بکشم چون آماده هر اتفاقی هستم هر اتفاقی..
.........
=نامجون بیا اینجا یه چیزی پیدا کردم
الان نیم ساعت می شد که جیمین و نامجون در حال گشتن توی خونه بودن مطمئن بودن که لوستر همین طوری نیوفتاده بعد این همه سال یا باید بهتر بگیم قرن نامجون سمت جیمین رفت یکی از سیما جا مونده بود همه خیلی خوب خانه رو تمیز کرده بودن و چیز خیلی کمی مونده بود ولی خب همون چیز کم کلی کمکشون می کرد
=اینا توی این قسمت بریدگی چاقوعه اما نمیتونم مطمئن باشم چون انگار خیلی کش اومده و پاره شده
×به نظر میاد اولش رو بریده و گذاشته ادامش رو خود فشار لوستر جداش کنه پس میتونه طوری برنامه چیده باشه که انگار بر اثر فشار زیاد کنده شده درحالیکه با یه چاقو خیلی کوچولو بریده شده
=اگه این اتفاق افتاده باشه یعنی الان خیلی از آدما متوجه شدن که نارا میتونه بدنشو با الینا عوض کنه
×و اونا الان بیرونن باید به اعضا خبر بدیم
=نامجون ما قرار نیست بریم بهشون خبر بدیم
×عقلتو از دست دادی؟
=نه من به خودم اطمینان دارم قرار نیست توی بیرون گیرش بندازن اگه اینجا لوستر اینجا پاره شده برمیگردن همینجا امشب برای گرفتن نارا
×اگه چیزی که تو میگی درست باشه باید مواظب عواقبشم باشیم ممکنه که مجبور بشیم خیلی چیزها رو بهش بگیم
=میتونم آمادگیش دارم....
نامجون لبخندی زد و بعد چند بار زدن رو شونه جیمین ارومش کرد درسته جیمین سعی داشت که صدای تپش قلبش رو اروم کنه ولی ننیتونست جلوی گوشهای برادرش رو بگیره جیمین همون حسی رو داشت یا داره که نامجون وقتی الینا رو میدید داشت و دیگه نداره
شهربازی*
+باورم نمیشه بالا آوردی اون فقط ترن هوایی بود همین.....
۶.۶k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.