خونه جدید مبارک. پارت 15
تجربه ی جالبی بود .
با دوسپسر جدیدم برم دنیای پریان و تو سس تند غرق شوم و اون بیاد نجاتم بده .
کنار رودخونه نشسته بودیم و چایی می خوردیم .
ازش پرسیدم : مگه تو بختک نیستی ؟پس چجوری چایی می خوری ؟
جیمین: چون تو می خوری .تظاهر کردن آسونه.
گفتم : راستی چرا بختک خورشید چیه ؟
گفت : هر کدوم از من و داداشام می توانیم در یک زمان خاص رویا بخوریم .
من در روز ها
نامجون وقتی مردم خوابن
جین وقتی شادن
جنگکوک وقتی عصبانی آن
جیهوپ وقتی می ترسن
تهیونگ هم وقتی در خواست مرگ می کنن
در بین اونا من و تهیونگ ونامجون از همه قوی تریم .
خب حالا نوبت منه ازت سوال کنم .
گفتم : باشه هرچی می خوای بپرس .
جیمین : تا حالا چنتا دوستپسر داشتی ؟
چند بار رفتی سر قرار ؟
چندتا خواستگار داری ؟
چنتا...
حرفشو قطع کردم .
گفتم یکی بپرس فعلا
کدومو جواب بدم من اخه
گفت : اولی فعلا
گفتم : باشه
من تاحالا ۳تا دوست پسر داشتم .
اولین دومی بهم خیانت کردند و تمام پولام رو بالا کشیدند و فرار کردند.
و سومی هم که تویی.
جیمین : سلیقت قبل از من افتضاح بوده هانی
نوبت منه
گفتم : چند سالته ؟
جیمین : من یکی از بچه های ته تهی ام برای همین خیلی پیر نیستم
فقط ۲۸۰ سالمه
گفتم : مطمئنی ؟
جیمین : آره. مگه چیه ؟
امم..م..هیچی مهم نیست .
جیمین : تو جایی هست که بخوای بری ؟
گفتم : اره. یه جا هست . کافه ی پرنده
جیمین : چی؟کافه پرنده . تو اولین دختری هستی که نگفتی پاساژ و مرکز خرید .
گفتم : راستش من خیلی عاشق خرید نیستم ولی عاشق پرنده هام
همیشه دوست داشتم برم اونجا اما هیچ وقت کسی باهام پایه نبود
جیمین گفت : چشمات رو ببند .
گفتم : می خوای چه کلکی بزنی ؟ نکنه می خوای دوباره بندازیم تو رودخونه ؟
جیمین : کیفشو نبر . ببند دیگه .
چشمام رو بستم یهو صدای جیغ کاسکو شنیدم .
باز کردم .
با جیمین سر میز vip کافه پرنده نشسته بودیم .
جیمن: سوپرایززیز.
تو به خاطر من اومدی رودخونه سس تند و منم باید جبران می کردم
مثلا قرار اولمونه. باید خاص باشه .
من که داشتم از ذوق سکته می زدم
جیمین : خوبی ؟
گفتم : معلومه
و سریع بغلش کردم .
این سری جیمین کسی بود که هنگ کرده . انگار که مغزش ارور داده بود
جیمن : خیله خب حالا . کاری نکردم که . حالا اول غذا بخوریم . یا بریم پیش پرنده ها ؟
گفتم:معلومه اول پرنده.
بعد جیمین منو هل داد و با هم پرنده ها رو تماشا کردیم .
رسیده بودیم به بخش طوطی برزیلی ها چشمم خورد به یدونه طوطی برزیلی با صورت قرمز و بدن زرد کیوت که با چشمای سیاهش بهم زل زده بود . اون تها دونه از اون رنگ بود.
رو به جیمین گفتم: این یکی چقدر کیوته .مگه نه
جیمین : از منم کیوت تره ؟
گفتم آره
جیمین که انگار مثلا ناراحت شده بود سرش رو گزاشت بالای ویلچر گفت : پس برو پیشش دیگه
منم پریدم و بوسیدمش
گفتم : شاید اون کیوت باشه ولی در عوض تو جذاب تری من تورو بیشتر از اون دوست دارم .
جیمین سرخ شد .
داد زد ببخشید این پرنده ها فروشی اون
یکی از کارمندا گفت بعله کدومو می خواید ؟
جیمین: این برزیلی کله قرمزه
گفتم : چیکار می کنیی؟
گفت : دارم برای اولین قرارمون کادو میگیرم .
چند دقیقه بعد پرنده رو با یه قفس ابی و سفید بزرگ آوردن .
داشتیم بالاخره غذا می خوردم که جیمین یهو حالش بد شد .
گفتم: چی شده ؟
گفت چیزی نیست برگردیم خونه.
وقتی برگشتیم دراز کشید .
دوباره پرسیدم .چی شده ؟
گفت : نگران نباش . نیاز به رویا دارم .
ولی چون نزدیک شبه کسی نزدیکم نیست نمی تونم بخورم .
گفتم: من نمی تونم کاری کنم .
گفت : می تونی یکم از رویاهات رو بهم بدی ؟ اگر مجبور نبودم ،اینو نمی خواستم .
گفت : باشه .
جیمین شروع کرد .
بعد از یه مدت حالش بهتر شد ولی من یکم سردرد گرفتم گفتم : می رم بخوابم
با دوسپسر جدیدم برم دنیای پریان و تو سس تند غرق شوم و اون بیاد نجاتم بده .
کنار رودخونه نشسته بودیم و چایی می خوردیم .
ازش پرسیدم : مگه تو بختک نیستی ؟پس چجوری چایی می خوری ؟
جیمین: چون تو می خوری .تظاهر کردن آسونه.
گفتم : راستی چرا بختک خورشید چیه ؟
گفت : هر کدوم از من و داداشام می توانیم در یک زمان خاص رویا بخوریم .
من در روز ها
نامجون وقتی مردم خوابن
جین وقتی شادن
جنگکوک وقتی عصبانی آن
جیهوپ وقتی می ترسن
تهیونگ هم وقتی در خواست مرگ می کنن
در بین اونا من و تهیونگ ونامجون از همه قوی تریم .
خب حالا نوبت منه ازت سوال کنم .
گفتم : باشه هرچی می خوای بپرس .
جیمین : تا حالا چنتا دوستپسر داشتی ؟
چند بار رفتی سر قرار ؟
چندتا خواستگار داری ؟
چنتا...
حرفشو قطع کردم .
گفتم یکی بپرس فعلا
کدومو جواب بدم من اخه
گفت : اولی فعلا
گفتم : باشه
من تاحالا ۳تا دوست پسر داشتم .
اولین دومی بهم خیانت کردند و تمام پولام رو بالا کشیدند و فرار کردند.
و سومی هم که تویی.
جیمین : سلیقت قبل از من افتضاح بوده هانی
نوبت منه
گفتم : چند سالته ؟
جیمین : من یکی از بچه های ته تهی ام برای همین خیلی پیر نیستم
فقط ۲۸۰ سالمه
گفتم : مطمئنی ؟
جیمین : آره. مگه چیه ؟
امم..م..هیچی مهم نیست .
جیمین : تو جایی هست که بخوای بری ؟
گفتم : اره. یه جا هست . کافه ی پرنده
جیمین : چی؟کافه پرنده . تو اولین دختری هستی که نگفتی پاساژ و مرکز خرید .
گفتم : راستش من خیلی عاشق خرید نیستم ولی عاشق پرنده هام
همیشه دوست داشتم برم اونجا اما هیچ وقت کسی باهام پایه نبود
جیمین گفت : چشمات رو ببند .
گفتم : می خوای چه کلکی بزنی ؟ نکنه می خوای دوباره بندازیم تو رودخونه ؟
جیمین : کیفشو نبر . ببند دیگه .
چشمام رو بستم یهو صدای جیغ کاسکو شنیدم .
باز کردم .
با جیمین سر میز vip کافه پرنده نشسته بودیم .
جیمن: سوپرایززیز.
تو به خاطر من اومدی رودخونه سس تند و منم باید جبران می کردم
مثلا قرار اولمونه. باید خاص باشه .
من که داشتم از ذوق سکته می زدم
جیمین : خوبی ؟
گفتم : معلومه
و سریع بغلش کردم .
این سری جیمین کسی بود که هنگ کرده . انگار که مغزش ارور داده بود
جیمن : خیله خب حالا . کاری نکردم که . حالا اول غذا بخوریم . یا بریم پیش پرنده ها ؟
گفتم:معلومه اول پرنده.
بعد جیمین منو هل داد و با هم پرنده ها رو تماشا کردیم .
رسیده بودیم به بخش طوطی برزیلی ها چشمم خورد به یدونه طوطی برزیلی با صورت قرمز و بدن زرد کیوت که با چشمای سیاهش بهم زل زده بود . اون تها دونه از اون رنگ بود.
رو به جیمین گفتم: این یکی چقدر کیوته .مگه نه
جیمین : از منم کیوت تره ؟
گفتم آره
جیمین که انگار مثلا ناراحت شده بود سرش رو گزاشت بالای ویلچر گفت : پس برو پیشش دیگه
منم پریدم و بوسیدمش
گفتم : شاید اون کیوت باشه ولی در عوض تو جذاب تری من تورو بیشتر از اون دوست دارم .
جیمین سرخ شد .
داد زد ببخشید این پرنده ها فروشی اون
یکی از کارمندا گفت بعله کدومو می خواید ؟
جیمین: این برزیلی کله قرمزه
گفتم : چیکار می کنیی؟
گفت : دارم برای اولین قرارمون کادو میگیرم .
چند دقیقه بعد پرنده رو با یه قفس ابی و سفید بزرگ آوردن .
داشتیم بالاخره غذا می خوردم که جیمین یهو حالش بد شد .
گفتم: چی شده ؟
گفت چیزی نیست برگردیم خونه.
وقتی برگشتیم دراز کشید .
دوباره پرسیدم .چی شده ؟
گفت : نگران نباش . نیاز به رویا دارم .
ولی چون نزدیک شبه کسی نزدیکم نیست نمی تونم بخورم .
گفتم: من نمی تونم کاری کنم .
گفت : می تونی یکم از رویاهات رو بهم بدی ؟ اگر مجبور نبودم ،اینو نمی خواستم .
گفت : باشه .
جیمین شروع کرد .
بعد از یه مدت حالش بهتر شد ولی من یکم سردرد گرفتم گفتم : می رم بخوابم
۸.۴k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.