تک پارتی (من بهترم میدونی که )
جونگ کوک همون طور که تو دستش کمی موچی بابل تی بود ولی نگاهش به تلویزیون بود رو کاناپه مشکی رنگ نشست ... ات با بالا پایین آمدن کاناپه نگاهش به جونگ کوک داد ...
جونگ کوک : بیا خوراکیت ولی چی نگاه میکنی بنظر کسل کننده میاد ... چشمای ات تعجب زده به سمت کوک برگشت بعد از این که حرفاش رو با خودش تحلیل کرد به حرف آمد...
ات: یااااااا جونگ کوک چطور میتونی اینو بگی میدونی یکی از اوپای های مهربونم این فیلم رو بازی کرده ... ات با چشای ذوق زده به سمت کوک برگشت
چااون وو اوپا مثل ستاره میدرخشه ...
جونگ کوک : بوووو چی گفتی میدونی ولی خیلی مسخرست من با چا اون وو دوستم ولی انوقدر را هم نمی درخشه که تو میگی ... ولی اگه منو یه نگاه بندازی ازم نور تولید میشه .... ات با شنیدن حرفای کوک بابل تی که تو دهنش بود به زور قورت داد که ترکید ...
جونگ کوک: یاااا ات خانم فک نکنم چیز خنده داری گفته باشم ولی من که دروغ نگفتم گفتم اصن من کی تا حالا دروغ گفتم ...
ات: هییی جونگو میدونی فک کنم اعتماد بنفس جین هیونگ بهت سرایت کرده ... ولی چیز خوبیه میدونی اعتماد بنفست خیلی کمه ... جونگ کوک دیگه چیزی نگفت ولی قشنگ سرخ شدنش یا زدن رگ گردنش رو ات زیر نظر داشت که لبخند نخودی به رفتار های پی در پی جونگ کوک میزد یعنی انقدر براش با ارزشه ... البته جونگ کوک مرد زیادی رمانتیکی برای من هست ... بعد از اینکه کرمش گرفت تصمیم گرفت جونگ کوک کمی اذیت کنه ...
ات: واییییییییییی نگاه جونگ کوک چا اون وو اوپا خیلی مرد رومانتیکی هست ویییی قند تو دلم آب شد منم میخوام ....
جونگ کوک که دیگه کفرش در آمده بود بلند شد رو به ات گفت
جونگ کوک: ات خانم شما الان یکی بهتر از اون داری نداری ...
ات: امممم نمیدونم شاید بنظر تو چی
یا اتتتت اذیت نکن دیگه ... الانم دیر وقته میخوایم بخوابیم بیا بخوابیم ...
جونگ کوک به سمت کنترل رفت تو به حرکت خاموشش کرد و به سمت ات برگشت که ات به پوزخند نگاش میکرد...
جونگ کوک: چیه چرا اون طوری نگاه میکنی
ات: جونگ تو حسودی کردی اره
جونگ کوک : نه اصن چرا باید به دوستم حسودی کنم بهرحال اون یه فیلمه
ات: اره تو راست میگی
جونگ کوک که دیگه کفرش واقعن در آمده بود خودش آروم کرد گفت ...
جونگ کوک : اره اصن دوست ندارم زنم به جز خودم مرده دیگه ای رو دوست داشته باشه ... ولی ات خودمونی ها خیلی هیزی
ات: یاااااا وایسا بهت نشون میدم به بالشتی که رو کاناپه ولو بود برداشت به سمت جونگ کوک دوید ....
جونگ کوک : بیا خوراکیت ولی چی نگاه میکنی بنظر کسل کننده میاد ... چشمای ات تعجب زده به سمت کوک برگشت بعد از این که حرفاش رو با خودش تحلیل کرد به حرف آمد...
ات: یااااااا جونگ کوک چطور میتونی اینو بگی میدونی یکی از اوپای های مهربونم این فیلم رو بازی کرده ... ات با چشای ذوق زده به سمت کوک برگشت
چااون وو اوپا مثل ستاره میدرخشه ...
جونگ کوک : بوووو چی گفتی میدونی ولی خیلی مسخرست من با چا اون وو دوستم ولی انوقدر را هم نمی درخشه که تو میگی ... ولی اگه منو یه نگاه بندازی ازم نور تولید میشه .... ات با شنیدن حرفای کوک بابل تی که تو دهنش بود به زور قورت داد که ترکید ...
جونگ کوک: یاااا ات خانم فک نکنم چیز خنده داری گفته باشم ولی من که دروغ نگفتم گفتم اصن من کی تا حالا دروغ گفتم ...
ات: هییی جونگو میدونی فک کنم اعتماد بنفس جین هیونگ بهت سرایت کرده ... ولی چیز خوبیه میدونی اعتماد بنفست خیلی کمه ... جونگ کوک دیگه چیزی نگفت ولی قشنگ سرخ شدنش یا زدن رگ گردنش رو ات زیر نظر داشت که لبخند نخودی به رفتار های پی در پی جونگ کوک میزد یعنی انقدر براش با ارزشه ... البته جونگ کوک مرد زیادی رمانتیکی برای من هست ... بعد از اینکه کرمش گرفت تصمیم گرفت جونگ کوک کمی اذیت کنه ...
ات: واییییییییییی نگاه جونگ کوک چا اون وو اوپا خیلی مرد رومانتیکی هست ویییی قند تو دلم آب شد منم میخوام ....
جونگ کوک که دیگه کفرش در آمده بود بلند شد رو به ات گفت
جونگ کوک: ات خانم شما الان یکی بهتر از اون داری نداری ...
ات: امممم نمیدونم شاید بنظر تو چی
یا اتتتت اذیت نکن دیگه ... الانم دیر وقته میخوایم بخوابیم بیا بخوابیم ...
جونگ کوک به سمت کنترل رفت تو به حرکت خاموشش کرد و به سمت ات برگشت که ات به پوزخند نگاش میکرد...
جونگ کوک: چیه چرا اون طوری نگاه میکنی
ات: جونگ تو حسودی کردی اره
جونگ کوک : نه اصن چرا باید به دوستم حسودی کنم بهرحال اون یه فیلمه
ات: اره تو راست میگی
جونگ کوک که دیگه کفرش واقعن در آمده بود خودش آروم کرد گفت ...
جونگ کوک : اره اصن دوست ندارم زنم به جز خودم مرده دیگه ای رو دوست داشته باشه ... ولی ات خودمونی ها خیلی هیزی
ات: یاااااا وایسا بهت نشون میدم به بالشتی که رو کاناپه ولو بود برداشت به سمت جونگ کوک دوید ....
۴۶.۰k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.