پارت 6

پارت 6
(گذشته )
من : علی چه خبر اینجا
یه مرده روبه به علی: سروان رادمنش عالی بود
من : چی اشتباه میگیم ایشون علی صادقی نه رایان رادمنش تازه اون پلیس نیست
اون مرده :تو کی هستی
من......
علی: قربان ممنون
مرده تیپمو دید سر تکون داد رفتش
من : وا علی این کیع اصلا چه خبره اینجا
علی : خانم رادبیاین این اتاق متوجه میشین
من :چی چرا این جوری صحبت میکنی
یه پیرمرو که لباس نظامی پوشیده بوداونجا نشسته بود من روبه روش نشسته بودم علی کنارش مونده بود
پیرمرد : دخترم
من : دختر شما نیستم
علی اخم کرد
پیرمرد: خانم راد خیلی ممنون بابت همکاریتون اگه شما نبودین این معموریت خوب پیش نمی رفت
من : معموریت چیه علی میشه تو ضیح بدی
اون پیرمرد: ایشون علی صادقی نیستن ایشون رایان رادمنش هستن سروان رادمنش
من زدم زیر خنده: حالتون خوب نیست نه واستا شاید علی یه برادر دوقولو داره شاید
پیرمرد : خیر ایشون بزار دختر جان ابنا معموریت بود که سروان راد از شما نزدیک بشه تا متین ابدی رو بگیرند معموریت ایشون این بوذ همش علیکی بود خانم راد
من تو شوک بودم مرده رفتش
من :علی چی میگه
عل : من رایان راد هستم
من :هرچی
رایان همشون راست خانم راد
من : چی میگی چرا منو اون جوری صدا می کنی من رویام دوست دخترت.
رایان :معذرت می خواهم اما ما رابطه ای نداشتیم همش بابت معموریت بود
من : بسه دیگه چرا دروغ میگی
رایان : هر چی می خواهم باهات مثل ادم صحبت کنم نمی فهمی ببین دختر همش علیکی بود دروغ بود کدوم عشق همش کشک بود من باید یه جوری بهت نزدیک میشدم که شدم تمام فهمیدی
من : تو با من با احساسم با قلبم بازی کردی
رایان : معذرت می خواهم بیا فراموش کن بزار منم زندگیمو کنم
من : شوخی نه
رایان : اه بابا اخه تو چی فکر کردی من بیام عاشق تو بشم عمرن من دختری مثل تو پرو بی ادب بی پروا و شیطون و بچه و بی حیا و بی حجاب چطوری اخه ممکنه عاشق یه هرزه بشم
من :هرزه حرف دهنتو بفهم
اشکم همین جوری میریخت
رایا ن: حالا هم برو دیگه
من محکم زدم تو گوشش
رایان : منو زدی
من : اره زدم بابت این نه که باهام بازی کردی بابت این که وقتی حرف میزنی نمی فهمی چی میگی
بعدش رفتم بیرون
)اینده )
اون شب با اون لباس مجلس که سیاه و اکلینی بود با یه پارتو با کفش پاشینع بلند و ارایش و موهام باز بود شال نداشتم تا خود خونه پیاده رفتم تو بارون اسمونم می بارید بابت من بدبخت

حمایت و لایک♥ کامنت یادتون نره