یه مرد قد خمیده
یه مرد قد خمیده
کنج خونه میشینه
انگاری توی دیوار
یه پنجره میبینه
یه تسبیحه قدیمی
تو دستای خستشه
این دونه های تسبیش
اشک چشای بستشه
زل میزنه به یه عکس
یه عکس که توی قابه
چن ساله جای خورشید
توی خونش میتابه
تنها عصای دستش
صاحب این عکسه بود
نشونه ی رفتنش
یه خنده و عطسه بود ...
شبای تنهاییشو
با عکسه حرف میزنه
با دس نشونش میده
میگه امیدم اینه ...
سی ساله که عیدارو
حال خوشی نداره
یه گوشه تویِ طاقچه
عیدی کنار میزاره :(
سی ساله که منتظر
نشسته تویِ خونه
دلخوشیه زیادش!!
پلاکو استخونه ...
نزدیک سفره هف سین
با غصه هاش میشینه
کنار تنگ ماهی
دو سه تا عکس میچینه
میگه بهار بود که رفت ...
یه روز دم عید میاد
سفره ی هف سین من
نونِ(ن) نشونی میخاد ...
پایان ماجرامون
چشای خستشو بست
تموم شد انتظارش
صدای بغصش شکست ...
م.حمزه
شعر نیس ...
فقط ی حسه ک اهنگینش کردم....
پدرایی ک خ انتظار ی نشونه از سربازشون کشیدن و ندیدن ...
کنج خونه میشینه
انگاری توی دیوار
یه پنجره میبینه
یه تسبیحه قدیمی
تو دستای خستشه
این دونه های تسبیش
اشک چشای بستشه
زل میزنه به یه عکس
یه عکس که توی قابه
چن ساله جای خورشید
توی خونش میتابه
تنها عصای دستش
صاحب این عکسه بود
نشونه ی رفتنش
یه خنده و عطسه بود ...
شبای تنهاییشو
با عکسه حرف میزنه
با دس نشونش میده
میگه امیدم اینه ...
سی ساله که عیدارو
حال خوشی نداره
یه گوشه تویِ طاقچه
عیدی کنار میزاره :(
سی ساله که منتظر
نشسته تویِ خونه
دلخوشیه زیادش!!
پلاکو استخونه ...
نزدیک سفره هف سین
با غصه هاش میشینه
کنار تنگ ماهی
دو سه تا عکس میچینه
میگه بهار بود که رفت ...
یه روز دم عید میاد
سفره ی هف سین من
نونِ(ن) نشونی میخاد ...
پایان ماجرامون
چشای خستشو بست
تموم شد انتظارش
صدای بغصش شکست ...
م.حمزه
شعر نیس ...
فقط ی حسه ک اهنگینش کردم....
پدرایی ک خ انتظار ی نشونه از سربازشون کشیدن و ندیدن ...
۲.۳k
۲۸ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.