حضرت ادم وقتی داشت از بهشت بیرون میرفت
حضرت ادم وقتی داشت از بهشت بیرون میرفت
خدا فرمود؛
نازنینم ادم با تو رازی دارم...... اندکی پیش تر آی....ادم ارام ونجیب پیش امد.....زیر چشمی به خدا مینگریست.....
محو لبخند غم الود خدا، دل انگار گریست
گفت ؛نازنینم ادم،قطری اشک ز چشمان خداوند چکید......یاد من باش که بس تنهایم
بغض ادم ترکید....... گونه هایش لرزید....به خدا گفت که من اندازه گلهای بهشت... من به اندازه عرش... نه....نه....به اندازه تنهاییت ای هستی من دوستت دارم
ادم کوله اش را برداشت..... ارام سخت قدم بر میداشت
راهی ظلمت پر شور زمین..... زیر لبهای خدا باز شنید
نازنینم ادم....
نه به اندازه تنهایی من.....
نه به اندازه گلهای بهشت.....
که به اندازه یک دانه گندم.....
تو فقط "یادم"باش
_______________________
سال نو مبارک
ای کاش سال نو وچهار سال خوبی برا همه باشه
خدا فرمود؛
نازنینم ادم با تو رازی دارم...... اندکی پیش تر آی....ادم ارام ونجیب پیش امد.....زیر چشمی به خدا مینگریست.....
محو لبخند غم الود خدا، دل انگار گریست
گفت ؛نازنینم ادم،قطری اشک ز چشمان خداوند چکید......یاد من باش که بس تنهایم
بغض ادم ترکید....... گونه هایش لرزید....به خدا گفت که من اندازه گلهای بهشت... من به اندازه عرش... نه....نه....به اندازه تنهاییت ای هستی من دوستت دارم
ادم کوله اش را برداشت..... ارام سخت قدم بر میداشت
راهی ظلمت پر شور زمین..... زیر لبهای خدا باز شنید
نازنینم ادم....
نه به اندازه تنهایی من.....
نه به اندازه گلهای بهشت.....
که به اندازه یک دانه گندم.....
تو فقط "یادم"باش
_______________________
سال نو مبارک
ای کاش سال نو وچهار سال خوبی برا همه باشه
۳.۳k
۰۱ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.