شبی در جمع یاران
میان کوچههای شهر، با تو
گشتم سرمست و عالم حال من را دید
چنین عشقی نمیمیرد
اگر حتّی تو هم از خاطراتت دست برداری
کسی یک عاشق دیوانه را، جدّی نمیگیرد
شبت مهتاب و حالم خوش
که من احساس دل را با تو فهمیدم
خوشا بر من
که در عشقت غرورم را به پای دل
برای دلبری چون تو فدا کردم،
نترسیدم...