دختره نشسته بود توی کتابخونه که یه پسری وارد شد
دختره نشسته بود توی کتابخونه که یه پسری وارد شد
و رفت کنار دختره آروم بهش گفت : ببخشید میتونم اینجا بشینم ؟؟؟
دختره بلند داد زد : نه تو نمیتونی دوست پسر من بشی ...
...
همه برگشتن و پسره رو نگاه کردن ....
پسره هم حالش گرفته شد رفت نشست
سر یه میز دیگه ...
چند دقیقه بعد دختره اومد کنار پسره آروم بهش گفت
: من روانشناسی خوندم .... خوب میدونم منظور پسرا چیه ....
پسره بلند داد زد : نه ماشین BMW ندارم
...
ولم کن ...
همه برگشتن دختره رو نگاه کردن
دختره کلی خجالت زده شد ...
پسره آروم به دختره گفت : منم حقوق خوندم ...
خوب بلدم کسی رو توی جمع شرمنده کنم
و رفت کنار دختره آروم بهش گفت : ببخشید میتونم اینجا بشینم ؟؟؟
دختره بلند داد زد : نه تو نمیتونی دوست پسر من بشی ...
...
همه برگشتن و پسره رو نگاه کردن ....
پسره هم حالش گرفته شد رفت نشست
سر یه میز دیگه ...
چند دقیقه بعد دختره اومد کنار پسره آروم بهش گفت
: من روانشناسی خوندم .... خوب میدونم منظور پسرا چیه ....
پسره بلند داد زد : نه ماشین BMW ندارم
...
ولم کن ...
همه برگشتن دختره رو نگاه کردن
دختره کلی خجالت زده شد ...
پسره آروم به دختره گفت : منم حقوق خوندم ...
خوب بلدم کسی رو توی جمع شرمنده کنم
۹.۰k
۱۴ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.