می دانی...
می دانی...
وقتی قرار را بر نابودی خودت می گذاری ، نصف راه را رفتی..
ذره ذره ته نشین می شوی ، نابود می شوی..
آنقدر در خودت فرو می روی که دیگر هیچ چیزی را احساس نمی کنی..
اندک اندک نابود می شوی..
راستش را که بخواهی خودت هم به این نابودی راضی هستی.. اما شکنجه ی اصلی زمانی است که در این نابودی کسی دستت را بگیرد ، نخواهد که غرق شوی..
نخواهد که خودت را ذره ذره نابود کنی ،
به تو امید ببخشد..
دنیای لعنتی سیاه و سفیدت را مثل فتوشاپ بازهای حرفه ای سریع رنگی کند..
آنگاه تو هم نرم می شوی ، همه چیز ناگهان شیرین می شود...
با هر چیز ساده مسخره ای خنده ات می گیرد..
صبح ها برایت آفتابی می شود....
و مرگ اصلی ات زمانی شروع می شود که مابین این راه ، دستت را ول می کند !...
آنهایی که این نوع مرگ را تجربه کردند می دانند من از چه فاجعه ای حرف می زنم....
از آن لحظه تو ذره ذره می میری ، بی آنکه بخواهی بمیری و اینبار لحظه لحظه ی این زندگی را زجر می کشی....
می دانی ؟!
ای کاش که ندانی من از چه چیز حرف می زنم.......!!!
وقتی قرار را بر نابودی خودت می گذاری ، نصف راه را رفتی..
ذره ذره ته نشین می شوی ، نابود می شوی..
آنقدر در خودت فرو می روی که دیگر هیچ چیزی را احساس نمی کنی..
اندک اندک نابود می شوی..
راستش را که بخواهی خودت هم به این نابودی راضی هستی.. اما شکنجه ی اصلی زمانی است که در این نابودی کسی دستت را بگیرد ، نخواهد که غرق شوی..
نخواهد که خودت را ذره ذره نابود کنی ،
به تو امید ببخشد..
دنیای لعنتی سیاه و سفیدت را مثل فتوشاپ بازهای حرفه ای سریع رنگی کند..
آنگاه تو هم نرم می شوی ، همه چیز ناگهان شیرین می شود...
با هر چیز ساده مسخره ای خنده ات می گیرد..
صبح ها برایت آفتابی می شود....
و مرگ اصلی ات زمانی شروع می شود که مابین این راه ، دستت را ول می کند !...
آنهایی که این نوع مرگ را تجربه کردند می دانند من از چه فاجعه ای حرف می زنم....
از آن لحظه تو ذره ذره می میری ، بی آنکه بخواهی بمیری و اینبار لحظه لحظه ی این زندگی را زجر می کشی....
می دانی ؟!
ای کاش که ندانی من از چه چیز حرف می زنم.......!!!
۳.۲k
۲۶ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.