part¹¹
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم و بی حال جواب دادم:هااااا
جنی:خواب بودی؟
جیمین:کله سحر بیدارم گردی میگی خواب بودی
جنی:البته اگه ساعت ۱ ظهر کله سحر باشه
جیمین:ععه ساعت یکه
جنی:با اجازتون
جیمین:حالا چیکار داشتی
جنی:بیا دفترم تا بگم
جیمین:بگو دیگه حال ندارم
جیمین:هوووففف باشه
جنی:خوب پس میبینمت
کوک:میبینمت،بای
جنی:بای
سریع یه لباس لش پوشیدم و به سمت دفتر جنی رفتم
وارد دفتر جنی شدم و بدون اینکه اجازه بدم منشی چیزی بگه وارد اتاق جنی شدم و بعد از سلام کردن
به جنی گفتم
جیمین:خوب جنی بگو دیگه چی میخواستی بگی
جنی :چه عجله ای هم داری دزد افتاده دنبالت؟
بشین تا بگم
روی صندلی نشستم و گفتم :بگو دیگه میخوام برم بخوابم
جنی:خب ببین در واقع نیازی نیست تو سانا رو به فرزندی بگیری طبق آزمایش هایی که داشتید...
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.