دوستان قصه ای جدید آمد
دوستان قصه ای جدید آمد
آن چه حدسش نمی زدید آمد
گر چه در ذهن ما بعید آمد
خانه ی کعبه ی امید آمد
تا که ملت کند طواف کجاست؟
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
خانه ای را عفاف می نامند
که در آن لعبتان بد نام اند
کچل است آن که زلف علی خوانند
رمز این نکته عاقلان دانند
جان من ول کن اختلاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
دست بسیار شد در این بازار
خیز نظم و نسق دهیم به کار
گر چه اسمش بد است و نفرت بار
فاش گویم درآمدش بسیار
یک چنین سود بس گزاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
تا شعار تو شهر سالم بود
در خیابان فساد حاکم بود
بود ، اما کمی ملایم بود
کی کجا این چنین مهاجم بود
آن وکیلی که داده گاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
تو که مو را به ماست می بینی
تا کنی چاره درد بی دینی
خانه ای ساختی سفالینی
گرد این خوان پر ز شیرینی
پر مگس گشته پیف پاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
تو که این کار عیب می دانی
تو که اسرار غیب می دانی
تو که لاریب و ریب می دانی
خویشتن را شعیب می دانی
تو نگو پشت کوه قاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
گز نکرده چرا کنی پاره
چاره ی کار هست چمچاره
آخر ای بی نوای بی چاره
من که هرگز نبودم این کاره
تو که هستی بگو خلاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
آن که در کار چاره می فرمود
بر بد و خوب اشاره می فرمود
خیر را استخاره می فرمود
آن که از غصه پاره می فرمود
یقه را تا به زیر ناف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
دست ها رو شدند ، خندیدیم
مشت ها وا شدند ، رقصیدیم
پرده افتاد و ما همه دیدیم
لیکن از خویشتن نپرسیدیم
آن که می زد مدام لاف ، کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
من شنیدم زنی خیابانی
بوده بیست و دو ماه زندانی
تا شد آزاد از هلفدانی
گفت از بهر لقمه ی نانی
از چنین شغل انصراف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
تاجری ورشکسته می نالید
گاو بازار کسب او زایید
حجره را بست و روش گل مالید
گفت رو سوی کسب نو آرید
هی نگو فرش دست باف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
گفت با خود جوانکی دلشاد
گر پسر را پدر کند داماد
راستی در شب زفاف آباد
برود صبح شاهی ات از یاد
صبح شاهی کجا ، زفاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
دکتری با مریض خود می گفت
از چه شب ها نمی توانی خفت؟
گفت درد مرا کسی نشنفت
از برای کسی چو من بی جفت
قرص و آمپول کو؟ شیاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
دختری خوش قیافه و شیدا
داشت از بنده التماس دعا
که بکن کار از برم پیدا
گفتم الکاسب حبیب خدا
گفت : چون کردی اعتراف ، کجاست؟
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
پیر مردی سلیم و فرزانه
گفت این نکته ی حکیمانه
بار کج کی رسد در خانه
گفتم این حرف ها شد افسانه
بار کج کوش؟ راه صاف کجاست؟
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
شیخ تهمت زند که من مستم
گفتمش ناز هر دو تا شستم
آب پاکی بریز بر دستم
من خودم اهل بخیه جات استم
هی نگو بخیه بر سجاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
زاهدی دائمن وضو می کرد
از خدا حوری آرزو می کرد
پاره می کرد و خود رفو می کرد
چاره ی کار جستجو می کرد
این شب جمعه اعتکاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
گفت آموزگار بینا دل
عشق آمد کلید هر مشکل
در جوابش جوانکی عاقل
گفت پاهای عشق مانده به گل
عین کو؟ شین کجاست؟ قاف کجاست؟
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
جاهلی گفت : کافه را عقش است
دو پیاله اضافه را عقش است
نوچه ی خوش قیافه را عقش است
زد و خورد و مرافه را عقش است
قمه این جاست ، پس غلاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
دوش در بیت میرزا شفتالو
چند شیخ عرب به من قالو
ایها الشاعر اسمک الهالو
این دار العفاف یا خالو
بین الاثنین ائتلاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
گفت رشتی که آمدم تهران
گفتم ای تاکسی برو به فلان
بد و بیراه گفت نامیزان
گفتمش: خب بالام تی جان قربان
آدرس می کند کفاف، کجاست؟
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
ترکی آمد ز خطه ی بکتاش
زیر گوشم سوآل کرد یواش
که : هارا دی عفاف اوی گارداش
گفتم او را که : من ندانم جاش
سن بیلیر سن اگر شکاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
لری از پشت کوه ورجاوند
داشت تنبان به پا ولی بی بند
گفتم ای بی حیای خالی بند
بند تنبان نشد طناب ببند
گفت: خئم مئنم طناف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
یک چنین ابتکار بس مرموز
گ
آن چه حدسش نمی زدید آمد
گر چه در ذهن ما بعید آمد
خانه ی کعبه ی امید آمد
تا که ملت کند طواف کجاست؟
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
خانه ای را عفاف می نامند
که در آن لعبتان بد نام اند
کچل است آن که زلف علی خوانند
رمز این نکته عاقلان دانند
جان من ول کن اختلاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
دست بسیار شد در این بازار
خیز نظم و نسق دهیم به کار
گر چه اسمش بد است و نفرت بار
فاش گویم درآمدش بسیار
یک چنین سود بس گزاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
تا شعار تو شهر سالم بود
در خیابان فساد حاکم بود
بود ، اما کمی ملایم بود
کی کجا این چنین مهاجم بود
آن وکیلی که داده گاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
تو که مو را به ماست می بینی
تا کنی چاره درد بی دینی
خانه ای ساختی سفالینی
گرد این خوان پر ز شیرینی
پر مگس گشته پیف پاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
تو که این کار عیب می دانی
تو که اسرار غیب می دانی
تو که لاریب و ریب می دانی
خویشتن را شعیب می دانی
تو نگو پشت کوه قاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
گز نکرده چرا کنی پاره
چاره ی کار هست چمچاره
آخر ای بی نوای بی چاره
من که هرگز نبودم این کاره
تو که هستی بگو خلاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
آن که در کار چاره می فرمود
بر بد و خوب اشاره می فرمود
خیر را استخاره می فرمود
آن که از غصه پاره می فرمود
یقه را تا به زیر ناف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
دست ها رو شدند ، خندیدیم
مشت ها وا شدند ، رقصیدیم
پرده افتاد و ما همه دیدیم
لیکن از خویشتن نپرسیدیم
آن که می زد مدام لاف ، کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
من شنیدم زنی خیابانی
بوده بیست و دو ماه زندانی
تا شد آزاد از هلفدانی
گفت از بهر لقمه ی نانی
از چنین شغل انصراف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
تاجری ورشکسته می نالید
گاو بازار کسب او زایید
حجره را بست و روش گل مالید
گفت رو سوی کسب نو آرید
هی نگو فرش دست باف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
گفت با خود جوانکی دلشاد
گر پسر را پدر کند داماد
راستی در شب زفاف آباد
برود صبح شاهی ات از یاد
صبح شاهی کجا ، زفاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
دکتری با مریض خود می گفت
از چه شب ها نمی توانی خفت؟
گفت درد مرا کسی نشنفت
از برای کسی چو من بی جفت
قرص و آمپول کو؟ شیاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
دختری خوش قیافه و شیدا
داشت از بنده التماس دعا
که بکن کار از برم پیدا
گفتم الکاسب حبیب خدا
گفت : چون کردی اعتراف ، کجاست؟
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
پیر مردی سلیم و فرزانه
گفت این نکته ی حکیمانه
بار کج کی رسد در خانه
گفتم این حرف ها شد افسانه
بار کج کوش؟ راه صاف کجاست؟
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
شیخ تهمت زند که من مستم
گفتمش ناز هر دو تا شستم
آب پاکی بریز بر دستم
من خودم اهل بخیه جات استم
هی نگو بخیه بر سجاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
زاهدی دائمن وضو می کرد
از خدا حوری آرزو می کرد
پاره می کرد و خود رفو می کرد
چاره ی کار جستجو می کرد
این شب جمعه اعتکاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
گفت آموزگار بینا دل
عشق آمد کلید هر مشکل
در جوابش جوانکی عاقل
گفت پاهای عشق مانده به گل
عین کو؟ شین کجاست؟ قاف کجاست؟
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
جاهلی گفت : کافه را عقش است
دو پیاله اضافه را عقش است
نوچه ی خوش قیافه را عقش است
زد و خورد و مرافه را عقش است
قمه این جاست ، پس غلاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
دوش در بیت میرزا شفتالو
چند شیخ عرب به من قالو
ایها الشاعر اسمک الهالو
این دار العفاف یا خالو
بین الاثنین ائتلاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
گفت رشتی که آمدم تهران
گفتم ای تاکسی برو به فلان
بد و بیراه گفت نامیزان
گفتمش: خب بالام تی جان قربان
آدرس می کند کفاف، کجاست؟
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
ترکی آمد ز خطه ی بکتاش
زیر گوشم سوآل کرد یواش
که : هارا دی عفاف اوی گارداش
گفتم او را که : من ندانم جاش
سن بیلیر سن اگر شکاف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
لری از پشت کوه ورجاوند
داشت تنبان به پا ولی بی بند
گفتم ای بی حیای خالی بند
بند تنبان نشد طناب ببند
گفت: خئم مئنم طناف کجاست
تو بگو خانه ی عفاف کجاست؟
یک چنین ابتکار بس مرموز
گ
۵.۸k
۳۱ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.