نمی دانم تو می دانی! دلم از دوری ات یخ بست و چشمانم تب عش
نمی دانم تو می دانی! دلم از دوری ات یخ بست و چشمانم تب عشق نگاهت را چه نرگس وار دزدیدند,نمی دانم تو می دانی! که مرغ وحشی قلبم برای هجرت رویت چه عاشق وار پر می ریخت,نمی دانم تو می دانی!که در سرمای این وجدان در این روح پر از بیداد تو تنها آرزو هستی که می مانی,ولی افسوس وصد افسوس که می دانم نمی دانی
۱۱.۰k
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.