.
.
تو مرا
آنقدر آزردی
که خودم کوچ کنم از شهرت...
بکنم دل ز دل چون سنگت...
تو خیالت راحت
میروم از قلبت...
میشوم دورترین خاطره در شبهایت...
.
تو به من میخندی..
و به خود می گویی:
باز می آید و میسوزد از این عشق ولی...
برنمیگردم! نه...
میروم آنجایی که دلی بهر دلی تب دارد...
عشق زیباست و حرمت دارد
.
تو بمان...
دلت ارزانی هرکس که دلش مثل دلت سرد و بی روح شده است...
تو بمان در شهرت...
تو مرا
آنقدر آزردی
که خودم کوچ کنم از شهرت...
بکنم دل ز دل چون سنگت...
تو خیالت راحت
میروم از قلبت...
میشوم دورترین خاطره در شبهایت...
.
تو به من میخندی..
و به خود می گویی:
باز می آید و میسوزد از این عشق ولی...
برنمیگردم! نه...
میروم آنجایی که دلی بهر دلی تب دارد...
عشق زیباست و حرمت دارد
.
تو بمان...
دلت ارزانی هرکس که دلش مثل دلت سرد و بی روح شده است...
تو بمان در شهرت...
۲.۹k
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.