ای مهربان تر از برگ، در بوسه های باران
ای مهربان تر از برگ، در بوسه های باران
بیداری ستاره، در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت، پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت، صبح ستاره باران
بازا که در هوایت، خاموشی جنونم
فریاد ها برانگیخت، از سنگ کوه ساران
ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف، دادند بی شماران
گفتی به روزگاران، مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد، حتی به روزگاران
بیگانگی ز حد رفت، ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان، درخیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار، بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را، زین گونه یادگاران
وین نغمه ی محبت،
بیداری ستاره، در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت، پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت، صبح ستاره باران
بازا که در هوایت، خاموشی جنونم
فریاد ها برانگیخت، از سنگ کوه ساران
ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف، دادند بی شماران
گفتی به روزگاران، مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد، حتی به روزگاران
بیگانگی ز حد رفت، ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان، درخیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار، بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را، زین گونه یادگاران
وین نغمه ی محبت،
۲.۸k
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.