کودکان چگونه می آموزند ؟ طبق بررسی های انجام شده، کودکان
کودکان چگونه می آموزند ؟ طبق بررسی های انجام شده، کودکان از راههای بسیار زیادی، آنچه را که باید بدانند را می آموزند. به هر نحوی و هر وسیله ای، در هر زمان و هر مکانی اما در این میان سه دسته بندی اصلی وجود دارد که کلیۀ آموزشهای کودکان در این سه دسته قرار می گیرد: تجربه (طبیعت)، فرهنگ و جامعه، اجبار (زور).
۱ – طبیعت
اولین و مهمترین عامل دخیل در آموزش کودکان تجربه است. به این معنا که وقتی کودک کاری را اشتباه انجام دهد و یا از مسیری که می بایست، آنرا انجام ندهد، در نهایت به نتیجه نخواهد رسید و به طور کاملا طبیعی متوجه می شود که این کار از این مسیر و با این ابزار اشتباه است و باید از طریقی دیگر آنرا آموخت.
این عامل آموزشی، در واقع رابطه مستقیم با واقعیت و آنچه که هست دارد. برای مثال وقتی کودک مشغول ساختن یک سازه با لگو می باشد، در صورتیکه قطعات الگو را از سمت صاف بر روی هم قرار دهد، پس از دو یا سه ردیف، همۀ آنچه که ساخته است خراب خواهد شد. در اینجاست که کودک راه صحیح کار با لگو را می آموزد. در کل هر کاری معمولا به صورت اشتباه انجام می پذیرد اما پس از پیمودن راه خطا، راه صحیح را طی دو یا سه مرحله خواهد آموخت.
این عامل یادگیری به این دلیل مهم است که کودک در حین انجام دادن کاری آنرا می آموزد و از آنجا که مغز تجربه های درست را ضبط کرده و بعدا از آنها استفاده می نماید، بهترین عامل یادگیریاست.
مطلب مهم دیگر در مورد عامل تجربه یا طبیعت این است که نتیجۀ عمل دقیقا قبل یا حین اتمام کار حاصل میگردد و کودک نیازی ندارد که منتظر نتیجۀ عمل بماند. پس در صورت خطا، سریعا می تواند راه جایگزین را انتخاب نماید. همچنین در این عامل، فرد انجام دهنده هیچ انتخاب دیگری و یا راه بهتر کردن موضوع را ندارد. به این معنا که وقتی راهی اشتباه است، یعنی اشتباه است و در مقابلش راه صحیح وجود داشته که باید انتخاب شود. پس راه سومی وجود نخواهد داشت در نتیجه هیچ جای ناراحتی و درگیری با اشیاء نخواهد بود چرا که کاملا طبیعی بوده و شخص خاصی در این شیوۀ یادگیری دخیل نیست مگر طبیعت اجسام و حالات.
۲– جامعه (فرهنگ) و خانواده
عامل دوم یادگیری، جامعه و مردم و آنچه انجام می دهند است. کودکان آنچه را که می بینند، ضبط کرده و قوانین و اصول موجود در آنرا استخراج می نمایند. وقتی عملی از شخصی سر می زند، کودک تک تک حالات موجود در این عمل را بررسی کرده و آنها را فیلمبرداری می کند. سپس در موقعیتی که چنین حالتی پیش می آید، کودک خود این عمل را با همان کیفیت انجام می دهد. کودکان آنچه را که می بینند، می فهمند و درک می کنند اما کاربرد آنرا نمی دانند و از آنجا که می خواهند همیشه کار درست را انجام دهند و با جامعه هم آهنگ باشند، کارهایی را که مشاهده کرده اند و دیده اند را، چه درست و چه غلط، در موقعیتهای مشابه انجام می دهند.
برای مثال آیا تا کنون با خود اندیشیده اید که چرا کودک در خیابان یا پارک اینقدر شادی می کند اما وقتی به یک مجلس میهمانی رسمی می آید، همانند پدر و مادر و سایرین نشسته و کمتر جنب و جوش می کند؟ یکی از دلایل همان مسئل؟ فیلمبرداری است که در ابتدای این مورد ذکر شد.
پس حال می توان دریافت که چرا کودکانی که در خانواده های با شخصیت رشد می کنند تا قبل از ورود به جامعه و مدرسه، به همان صورت می مانند اما تا قدم به محیط بیرون می گذارند، تحت تاثیر آنها قرار گرفته و در صورتیکه محیط بیرون از منزل خشن و یا نامودبانه باشد، آنها نیز کمابیش تحت تاثیر آن قرار خواهند گرفت. پس گاهی اوقات تربیت عملی، بسیار تاثیرگذارتر از تربیت کلامی است. مثلا وقتی کودک ببیند که پدرش با سلام و احوالپرسی وارد منزل می شود، او نیز آنرا آموخته و عمل می کند و در مقابل وقتی ببیند که پدر پس از ورود به منزل جورابهای خود را به گوشه ای پرتاب می کند، او نیز خواهد آموخت.
این مسئله که در خانه و در جلو کودکان چطور رفتار کنیم و چطور با یکدیگر صحبت کنیم، حتی چطور بنشینیم و چطور بخوریم و … در اینجا نمود می یابد.
۳– اجبار (زور)
عامل سوم در تربیت کودکان که متاسفانه در جامعۀ سنتی ما بیشتر به آن توجه می شود، عامل اجبار یا زور است. عامل “آنچه که من می گویم انجام بده”. از یک طرف همۀ تربیت زور و اجبار و تنبیه نیست و از طرفی دیگر، کودک نمی تواند هر کاری را که خواست انجام دهد.
زندگی که کودک به آن پا می گذارد سرشار از صدمات و خطراتی است که کودک را تهدید می کنند و در اینجا دیگر نمی توان اجازه داد که کودک آنرا تجربه کرده و یا از طریق محیط بیاموزد چرا که این تجربه شاید بسیار تلخ تمام شود و همچنین شاید بسیار دیرتر از وقت خود، آنچه را که باید بیاموزد، کسب کند. پس این عامل در جایی که خطری کودک را تهدید کرده و یا ممکن است آسیبی به او وارد آید بس
۱ – طبیعت
اولین و مهمترین عامل دخیل در آموزش کودکان تجربه است. به این معنا که وقتی کودک کاری را اشتباه انجام دهد و یا از مسیری که می بایست، آنرا انجام ندهد، در نهایت به نتیجه نخواهد رسید و به طور کاملا طبیعی متوجه می شود که این کار از این مسیر و با این ابزار اشتباه است و باید از طریقی دیگر آنرا آموخت.
این عامل آموزشی، در واقع رابطه مستقیم با واقعیت و آنچه که هست دارد. برای مثال وقتی کودک مشغول ساختن یک سازه با لگو می باشد، در صورتیکه قطعات الگو را از سمت صاف بر روی هم قرار دهد، پس از دو یا سه ردیف، همۀ آنچه که ساخته است خراب خواهد شد. در اینجاست که کودک راه صحیح کار با لگو را می آموزد. در کل هر کاری معمولا به صورت اشتباه انجام می پذیرد اما پس از پیمودن راه خطا، راه صحیح را طی دو یا سه مرحله خواهد آموخت.
این عامل یادگیری به این دلیل مهم است که کودک در حین انجام دادن کاری آنرا می آموزد و از آنجا که مغز تجربه های درست را ضبط کرده و بعدا از آنها استفاده می نماید، بهترین عامل یادگیریاست.
مطلب مهم دیگر در مورد عامل تجربه یا طبیعت این است که نتیجۀ عمل دقیقا قبل یا حین اتمام کار حاصل میگردد و کودک نیازی ندارد که منتظر نتیجۀ عمل بماند. پس در صورت خطا، سریعا می تواند راه جایگزین را انتخاب نماید. همچنین در این عامل، فرد انجام دهنده هیچ انتخاب دیگری و یا راه بهتر کردن موضوع را ندارد. به این معنا که وقتی راهی اشتباه است، یعنی اشتباه است و در مقابلش راه صحیح وجود داشته که باید انتخاب شود. پس راه سومی وجود نخواهد داشت در نتیجه هیچ جای ناراحتی و درگیری با اشیاء نخواهد بود چرا که کاملا طبیعی بوده و شخص خاصی در این شیوۀ یادگیری دخیل نیست مگر طبیعت اجسام و حالات.
۲– جامعه (فرهنگ) و خانواده
عامل دوم یادگیری، جامعه و مردم و آنچه انجام می دهند است. کودکان آنچه را که می بینند، ضبط کرده و قوانین و اصول موجود در آنرا استخراج می نمایند. وقتی عملی از شخصی سر می زند، کودک تک تک حالات موجود در این عمل را بررسی کرده و آنها را فیلمبرداری می کند. سپس در موقعیتی که چنین حالتی پیش می آید، کودک خود این عمل را با همان کیفیت انجام می دهد. کودکان آنچه را که می بینند، می فهمند و درک می کنند اما کاربرد آنرا نمی دانند و از آنجا که می خواهند همیشه کار درست را انجام دهند و با جامعه هم آهنگ باشند، کارهایی را که مشاهده کرده اند و دیده اند را، چه درست و چه غلط، در موقعیتهای مشابه انجام می دهند.
برای مثال آیا تا کنون با خود اندیشیده اید که چرا کودک در خیابان یا پارک اینقدر شادی می کند اما وقتی به یک مجلس میهمانی رسمی می آید، همانند پدر و مادر و سایرین نشسته و کمتر جنب و جوش می کند؟ یکی از دلایل همان مسئل؟ فیلمبرداری است که در ابتدای این مورد ذکر شد.
پس حال می توان دریافت که چرا کودکانی که در خانواده های با شخصیت رشد می کنند تا قبل از ورود به جامعه و مدرسه، به همان صورت می مانند اما تا قدم به محیط بیرون می گذارند، تحت تاثیر آنها قرار گرفته و در صورتیکه محیط بیرون از منزل خشن و یا نامودبانه باشد، آنها نیز کمابیش تحت تاثیر آن قرار خواهند گرفت. پس گاهی اوقات تربیت عملی، بسیار تاثیرگذارتر از تربیت کلامی است. مثلا وقتی کودک ببیند که پدرش با سلام و احوالپرسی وارد منزل می شود، او نیز آنرا آموخته و عمل می کند و در مقابل وقتی ببیند که پدر پس از ورود به منزل جورابهای خود را به گوشه ای پرتاب می کند، او نیز خواهد آموخت.
این مسئله که در خانه و در جلو کودکان چطور رفتار کنیم و چطور با یکدیگر صحبت کنیم، حتی چطور بنشینیم و چطور بخوریم و … در اینجا نمود می یابد.
۳– اجبار (زور)
عامل سوم در تربیت کودکان که متاسفانه در جامعۀ سنتی ما بیشتر به آن توجه می شود، عامل اجبار یا زور است. عامل “آنچه که من می گویم انجام بده”. از یک طرف همۀ تربیت زور و اجبار و تنبیه نیست و از طرفی دیگر، کودک نمی تواند هر کاری را که خواست انجام دهد.
زندگی که کودک به آن پا می گذارد سرشار از صدمات و خطراتی است که کودک را تهدید می کنند و در اینجا دیگر نمی توان اجازه داد که کودک آنرا تجربه کرده و یا از طریق محیط بیاموزد چرا که این تجربه شاید بسیار تلخ تمام شود و همچنین شاید بسیار دیرتر از وقت خود، آنچه را که باید بیاموزد، کسب کند. پس این عامل در جایی که خطری کودک را تهدید کرده و یا ممکن است آسیبی به او وارد آید بس
۸.۲k
۰۲ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.