گرچه در سخنان دیگر مورخان هم از خواب دیدن کوروش قبل از مر
گرچه در سخنان دیگر مورخان هم از خواب دیدن کوروش قبل از مرگش سخن آمده است اما اندرزهای کوروش قبل از مرگ در گفته گزنفون شباهتهای عجیبی با اندرزهای کیخسرو در شاهنامه دارد.
بر اساس کوروش نامه گزنفون، کوروش نخست زبان به شرح پیروزیهای خود گشوده و میگوید:
پسرانم و دوستان من، پایان زندگی من فراز میآید،… و به هنگامی که مرگ در ربود مرا شما باید با گفتار و کردار آشکار کنید که من نیک بخت و دل شاد بوده ام. به زمان کودکی همه شادیها و پیروزیهای کودکانه خویش را داشتم، و چون بالیدم و بالا گرفتم، گنجینههای جوانی را از آن خویش کردم؛ و همه گردن فرازیهای مردانه را فراچنگ آوردم، … و سالها همچنان که به دنبال یک دگر گذشتند، مینگریستم که قدرت من نیز با گذر سالیان فزونی میگیرد، به گونه ای که خویش را در کهن سالی سست تر از جوانی نیافتم؛ و به یاد نمیآورم که در رسیدن به چیزی که از بهرش کوشیده بودم، یا آرزویش را داشتم ناکام مانده باشم. فزون تر این که دوستان را با گنج و خواسته که بخشیده ام شاد کرده، دشمنان را فکنده و کوفته ام. این سرزمین نیاکانی که زمانی در آسیا به هیچ نمیآمد، اکنون در چکاد نیرومندی از بهر شما باز مینهم، و اگر در نگر (نظر) آوریم چه پیروزیهای کلان بر من آغوش گشوده اند، خواهیم دانست که مرا شکستی نبوده است (گزنفون، دفتر ٨، بخش ٧، بندهای ۶ و ٧ و ٨، برگردان ابوالحسن تهامی).
کوروش سپس از هراس خود سخن میگوید:
در سراسر زندگانی روزهایم آن گونه گذشت که آرزویش میداشتم، هراسی که مرا همواره همراه میآمد این بود که مبادا روزی پای به راه کژی و اهریمنی گذارم، و این هراس بار نمیداد که خویش را سخت بزرگ بیانگارم، یا شادی کنم آن چنان که بی خردان کنند. …مرا آرزو این است که رستگار بپندارندم مردمان، و به نیکی یاد کنند از من … (همان).
عکس # دختران قشقایی نقاشی از استاد بیژن بهادری کشکولی
بر اساس کوروش نامه گزنفون، کوروش نخست زبان به شرح پیروزیهای خود گشوده و میگوید:
پسرانم و دوستان من، پایان زندگی من فراز میآید،… و به هنگامی که مرگ در ربود مرا شما باید با گفتار و کردار آشکار کنید که من نیک بخت و دل شاد بوده ام. به زمان کودکی همه شادیها و پیروزیهای کودکانه خویش را داشتم، و چون بالیدم و بالا گرفتم، گنجینههای جوانی را از آن خویش کردم؛ و همه گردن فرازیهای مردانه را فراچنگ آوردم، … و سالها همچنان که به دنبال یک دگر گذشتند، مینگریستم که قدرت من نیز با گذر سالیان فزونی میگیرد، به گونه ای که خویش را در کهن سالی سست تر از جوانی نیافتم؛ و به یاد نمیآورم که در رسیدن به چیزی که از بهرش کوشیده بودم، یا آرزویش را داشتم ناکام مانده باشم. فزون تر این که دوستان را با گنج و خواسته که بخشیده ام شاد کرده، دشمنان را فکنده و کوفته ام. این سرزمین نیاکانی که زمانی در آسیا به هیچ نمیآمد، اکنون در چکاد نیرومندی از بهر شما باز مینهم، و اگر در نگر (نظر) آوریم چه پیروزیهای کلان بر من آغوش گشوده اند، خواهیم دانست که مرا شکستی نبوده است (گزنفون، دفتر ٨، بخش ٧، بندهای ۶ و ٧ و ٨، برگردان ابوالحسن تهامی).
کوروش سپس از هراس خود سخن میگوید:
در سراسر زندگانی روزهایم آن گونه گذشت که آرزویش میداشتم، هراسی که مرا همواره همراه میآمد این بود که مبادا روزی پای به راه کژی و اهریمنی گذارم، و این هراس بار نمیداد که خویش را سخت بزرگ بیانگارم، یا شادی کنم آن چنان که بی خردان کنند. …مرا آرزو این است که رستگار بپندارندم مردمان، و به نیکی یاد کنند از من … (همان).
عکس # دختران قشقایی نقاشی از استاد بیژن بهادری کشکولی
۸۴۹
۲۵ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.