شب میشه چراغ اتاقو خاموش میکنی پتو رو میکشی رو سرت
شب میشه چراغ اتاقو خاموش میکنی پتو رو میکشی رو سرت گلوت درد میگیره صدات بالا نمیاد چونت میلرزه نبضت تند تند میزنه یه قطره از گوشه چشمت میاد میخندی به خودت میگی بیخیال رفت که رفت یهو زیر پتو قلبت درد میگیره بغضت میترکه زمینو چنگ میزنی و به یه بیمعرفت فکر میکنی با خودت میگی گریه نکن تو قویتر از این حرفایی گریت بیشتر میشه بالشت خیس شده و میری تو فکر کم کم یاد خاطراتتون میفتی نفست بنــد میـــاد دلت واسش تنگ میـــشه و با خودت میگی کاش اون روزا تکرار بشـــه امـــا یه لحظه یاد این میفتی که الان کنار کسه دیگه ای خوشه هـــه آروم با خودت میگی نابودم کــردی من که اینطوری نبودم هیچ وقتـــــ نمی بخشمتـــــ هیچ وقتـــــ
۷.۳k
۲۸ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.