عادت کردن به تنهایی، از خود تنهایی هم بدتر است… گذر زمان
عادت کردن به تنهایی، از خود تنهایی هم بدتر است… گذر زمان باعث میشود آدم به همه چیز عادت بکند، حتی به تنهایی، آن هم از نوعی که قبلا جزء ترسهایش بود.
همین ترسهای فعلی زندگیم، ممکن است وقتی مثلا ٣٠ ساله شدم، به خیلی از اینها عادت کرده باشم و دیگه برام ترس نباشند و کنار اومدن با اونها جز عادات روزمره من باشند.
اما غربت یا تنهایی چیزی نیست که آدم بتونه دائمی بهش عادت کنه، یعنی مطمئنم هیچوقت بهش عادت نمیکنم، فقط گاهی اوقات که مقطعی یادم میره به خودم غر میزنم و از خودم میترسم…به خودم نهیب میزنم؛ بترس از این نوعی که دردت رو به هیچکس نمیگی، یا داری عادت میکنی که نگی، از اینکه داری عادت میکنی که به تنهایی با دردهات کنار بیایی، از این عادت کردنه میترسم… از این میترسم که تبدیل به یک کس دیگه بشم...
همین ترسهای فعلی زندگیم، ممکن است وقتی مثلا ٣٠ ساله شدم، به خیلی از اینها عادت کرده باشم و دیگه برام ترس نباشند و کنار اومدن با اونها جز عادات روزمره من باشند.
اما غربت یا تنهایی چیزی نیست که آدم بتونه دائمی بهش عادت کنه، یعنی مطمئنم هیچوقت بهش عادت نمیکنم، فقط گاهی اوقات که مقطعی یادم میره به خودم غر میزنم و از خودم میترسم…به خودم نهیب میزنم؛ بترس از این نوعی که دردت رو به هیچکس نمیگی، یا داری عادت میکنی که نگی، از اینکه داری عادت میکنی که به تنهایی با دردهات کنار بیایی، از این عادت کردنه میترسم… از این میترسم که تبدیل به یک کس دیگه بشم...
۱.۴k
۰۳ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.