نقشه آنها نقش بر آب شد
نقشه آنها نقش بر آب شد
حسین بن حسن علوی می گوید:
در زمان غیبت صغری دو نفر از شیعیان قائم آل محمّد (علیهم السلام)، با یکدیگر مخفیانه گفت وگو می کردند. یکی از آنها ندیم (روز حسنی) بود، جاسوسی به سخنان آنان گوش می داد او از بین گفت وگوی آنها این جملات را به وضوح شنید: (بری او اموالی به عنوان سهم امام می فرستند. بری این کار هم وکلایی در تمام نواحی دارد). ویک یک وکلی حضرت (علیه السلام) را نام برد.
وقتی وزیر خلیفه وقت، المعتضد بالله که عبیدالله بن سلیمان نام داشت به وسیله آن جاسوس از آن مطلب آگاهی یافت، تصمیم گرفت که همه آنها را دستگیر کند.
خلیفه گفت: این مرد، قائم آل محمّد را پیدا کنید که بری ما خطر بزرگی محسوب می شود.
عبید الله بن سلیمان گفت: به زودی تمام وکلی او را دستگیر می کنیم.
خلیفه گفت: نه، بهتر است با نقشه پیش برویم، عدّه ی ناشناس را با مقداری پول نزد آنها بفرستید هرکدام قبول کرده که آن را به دست امامشان برساند، واظهار وکالت نمود او را دستگیر کنید.
از طرفی، از سوی امام (علیه السلام) به تمام وکلا طی چندین نامه اعلام شد: (چیزی از کسی به عنوان سهم امام نگیرید واظهار بی اطّلاعی کنید).
هنگامی که جاسوسان به این مأموریت اعزام شدند، همه وکلا از گرفتن آنچه آنها اصرار به تحویل دادنش داشتند، امتناع کردند.
یکی از آنها نزد محمّد بن احمد از وکلی حضرت (علیه السلام) رفته ودر خلوت به او گفت: پولی نزد من است که می خواهم آن را برسانید
محمّد گفت: اشتباه می کنی من اطّلاعی از این موضوع ندارم.
هر قدر او اصرار نمود محمّد اظهار بی اطّلاعی کرد. وبدین وسیله که حضرت وکلی خود را قبلاً از نقشه آنها مطّلع کرده بود، نقشه آنان نقش بر آب شد.(17)
حسین بن حسن علوی می گوید:
در زمان غیبت صغری دو نفر از شیعیان قائم آل محمّد (علیهم السلام)، با یکدیگر مخفیانه گفت وگو می کردند. یکی از آنها ندیم (روز حسنی) بود، جاسوسی به سخنان آنان گوش می داد او از بین گفت وگوی آنها این جملات را به وضوح شنید: (بری او اموالی به عنوان سهم امام می فرستند. بری این کار هم وکلایی در تمام نواحی دارد). ویک یک وکلی حضرت (علیه السلام) را نام برد.
وقتی وزیر خلیفه وقت، المعتضد بالله که عبیدالله بن سلیمان نام داشت به وسیله آن جاسوس از آن مطلب آگاهی یافت، تصمیم گرفت که همه آنها را دستگیر کند.
خلیفه گفت: این مرد، قائم آل محمّد را پیدا کنید که بری ما خطر بزرگی محسوب می شود.
عبید الله بن سلیمان گفت: به زودی تمام وکلی او را دستگیر می کنیم.
خلیفه گفت: نه، بهتر است با نقشه پیش برویم، عدّه ی ناشناس را با مقداری پول نزد آنها بفرستید هرکدام قبول کرده که آن را به دست امامشان برساند، واظهار وکالت نمود او را دستگیر کنید.
از طرفی، از سوی امام (علیه السلام) به تمام وکلا طی چندین نامه اعلام شد: (چیزی از کسی به عنوان سهم امام نگیرید واظهار بی اطّلاعی کنید).
هنگامی که جاسوسان به این مأموریت اعزام شدند، همه وکلا از گرفتن آنچه آنها اصرار به تحویل دادنش داشتند، امتناع کردند.
یکی از آنها نزد محمّد بن احمد از وکلی حضرت (علیه السلام) رفته ودر خلوت به او گفت: پولی نزد من است که می خواهم آن را برسانید
محمّد گفت: اشتباه می کنی من اطّلاعی از این موضوع ندارم.
هر قدر او اصرار نمود محمّد اظهار بی اطّلاعی کرد. وبدین وسیله که حضرت وکلی خود را قبلاً از نقشه آنها مطّلع کرده بود، نقشه آنان نقش بر آب شد.(17)
۳۶۱
۰۵ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.