خب اینم از قسمت هفت از قسمت8به بعد ماجراهای خطرناک و عشقو
خب اینم از قسمت هفت از قسمت8به بعد ماجراهای خطرناک و عشقو عاشقی شروع میشه ته خندسااا ازاینجا به بعد
************sehun***************
تلفنم رو برداشتم زنگ زدم به چانی ولی جواب نمیداد کثافط عنتر دراز بی قواره ی خوشتیپ .. ایش ازت بدم میاد ببین منو تو چه مخدسه مخمصه چی بودد؟؟ همون مخمصه ایی انداختی..
ساعت نزدیک دوازده بود .. عرررر همه فیلم ترسناکا ادمای توش نیمه شب که میشه میمیرن منم فکر کنم تو یه فیلو ترسناک از نوع واقعیش گیر کردم .. هق هق من مامانمو میخواااام
نشسته بودم وسط خیابون عین بچه ها عرعر میکردم که بکهیونو دیدم داره بهم هر هر میخنده داد زدم
:(یااا دیوث به من میخندی؟)
بکهیون تیکه تیکه درحاای که میخندید گفت:(سهون هه این هه وقت شب هه اینجا هه چیکار هه میکنی هه چرا هه نشستی هه رو زمین هخ)
اداشو دراوردم:(هیچی هه دارم هه برا هه رفتگان هه حمد و سوره هه میخونم هه خخخ ..)
از جام بلند شدم رفتم سمتش عینه سفره ماهی وسط خیابون پهن شده بود داشت قهقه میزد ..
وا خدایا شفا بده این بکهیونم یه چیزیش میشه ها .. رفتم جلو دستشو کشیدم بلندش کردم هنوز داشت میخندید..
پوکر نیگاش کردم:(چی انقدر خنده داره؟؟)
بکهیون:(واای هاهاها سهون هههه نمیدونی اوارگیه تو چقدر خخخ وااای دم لو خخخ گرم)
ها؟؟ چی میگه؟؟ ترجمه کره ایی لطفا .. اه اه منم که قاطی کردم بکهیون با لحجه غلیظ چوسانی حرف میزد…
[نکته:لحجه ی چوسانی زبان کره ایی است که یکم لحجه اصفهانیه خودمون قاطیشه .. یعنی زبان کره ایی با لحجه اصفهانیا]
باز پوکر نیگاش کردم که خندید و گفت:(سهون اینجوری نگا نکن شبیه این پلیکان خنگا میشی هاهاها)
با اخم دستامو کردم تو جیبم :(تو این وقت شب اینجا چیکار میکنی؟)
بکهیون در حالی که هنوز داشت میخندید گفت:(اینجا خونمونه)
جااااان وسط خیابون؟؟ o.O
بکهیون که قیافه امو دید انگار ذهنمو خوند ..
به یه خونه ی صورتی اشاره کرد که سقف شیروونیه ابی داشت و جلوش یه استخر کوچیک بود .. شبیه خونه باربیا از همونا که هیون هی بچه بود بود باشون بازی میکرد ..
هیون هی خواهرمه که خداروشکر یه مدت از خونه فرار کردم دیگه نمیبینمش هار هار هار .. دو سال ازم کوچیکتره ولی همیشه منو شکنجه میده میگین چجوری؟؟
فلش بک
توی خیابون راه میرفتم و برای رزا از زندگی پر افتخارم میگفتم ..
رزا عاشق من بود منم دوستش داشتم دختر شیطون و بانمکی بود تصمیم داشتم که باهاش بمونم و با هم دراینده ازدواج کنیم ..
حدود شیش ماه از دوستیمون میگذشت و ما عاشق هم بودیم یه عشق پاک .. روزی که میخواستم از رزا اجازه بگیرم که ببوسمش سر و کله ی هیون هی توی پارکی که ما زیر سایه ی درختش بودیم پیدا شد..
هیون هی با دیدن من و رزا اخم غلیظی کرد و اومد سمتمون ..
فکر کردم میخواد ازم بپرسه که رزا کیه و این سوالای معمولی ..
هیون هی بغض کرد زل زد به ما و جلوی رزا :(اوپا باورم نمیشه داری به من خیانت میکنی؟؟)
انگشت اشارمو گرفتم طرف خودم o.O
جاااان هیون هی نیشخندی زد و رو به رزا گفت:(اخی دختر بیچاره تو هم خر شدی؟؟)
رزا :/
هیون هی:(اوپا چطور تونستی من .. من عاشقت بودم .. من به خاطر تو بچمونو سقط کردم..چطور میتونی با یه دختر دیگه.. عررررر)
همینجوری خشکم زده بود انقدر خوب فیلم بازی میکرد که خودم به خودم شک کردم والا .. رزا با نفرت بهم زل زده بود یهو زد زیر گریه و گفت:(سهونا خیلی نامردی)
بلند شد و رفت و من دیگه هیچوقت عشق اولمو ندیدم .. هیون هی هم بدجنسانه شونه بالا انداخت و گفت:(دوست ندارم داداشم دوست دختر داشته باشه)
:(یاااه پس میخوای من بترشم؟؟)
:(خنگه دخترا میترشن تو پیر پسر میشی خخخ)
:(هیون هییییییییییی)
پایان فلش بک
بکهیون یهو داد زد:(اوی سهون کجایی به چی فکر میکنی؟؟)
اه ای بابا خروس بی محل یه دیقه نمیتونم با وجود اینا برم تو تاریخ زندگینامه ی اوه سهون اهه ..
بکهیون:(عاشقیا)
:(عاشق بودم خواهرم گند زد به عشقم )
بکهیون:(اوه اوه عاشق دوست پسر خواهرت شده بودی؟)
جاااااان؟ مگه من گی ام ؟؟ با شچمای گرد شده گفتم:(بکی مگه تو گی ای؟؟)
بکهیون سرخ شد:(خب .. خب من بچه بودم یه پسری رو دوست داشتم اون .. اون یه مدت کوتاه اینجا بود و بعد با خانوادش از چوسان رفتن ولی مطمعن نیستم گی ام یا نه ..)
یا خدااا این خطرناکه .. خدایا من گی نیستما این با من نیست .. هییع ..
اروم گفتم:(اسم پسره چی بود بگو برات پیداش کنم هخخخ)
بکهیون با ناراحتی اخم کرد و گفت:(اسمشو نمیدونم خب فقط دو بار با هم قایم موشک بازی کردیم ..)
خااااااک تو سرت نکنم من .. اخه کودوم ادم عاقلی اینطوری عاشق میشه ها؟؟ .. حداقل عاشق لولو میشد یه چیزی وای نه استغفرالله ببین فکر ادمو چجوری منحرف میکننا.. برگشتم که رامو بکشم برم دوباره پمپ بنزین که بکهیون دستمو کشید کنترلمو از دست دادم افتادم روش..بکهیون
************sehun***************
تلفنم رو برداشتم زنگ زدم به چانی ولی جواب نمیداد کثافط عنتر دراز بی قواره ی خوشتیپ .. ایش ازت بدم میاد ببین منو تو چه مخدسه مخمصه چی بودد؟؟ همون مخمصه ایی انداختی..
ساعت نزدیک دوازده بود .. عرررر همه فیلم ترسناکا ادمای توش نیمه شب که میشه میمیرن منم فکر کنم تو یه فیلو ترسناک از نوع واقعیش گیر کردم .. هق هق من مامانمو میخواااام
نشسته بودم وسط خیابون عین بچه ها عرعر میکردم که بکهیونو دیدم داره بهم هر هر میخنده داد زدم
:(یااا دیوث به من میخندی؟)
بکهیون تیکه تیکه درحاای که میخندید گفت:(سهون هه این هه وقت شب هه اینجا هه چیکار هه میکنی هه چرا هه نشستی هه رو زمین هخ)
اداشو دراوردم:(هیچی هه دارم هه برا هه رفتگان هه حمد و سوره هه میخونم هه خخخ ..)
از جام بلند شدم رفتم سمتش عینه سفره ماهی وسط خیابون پهن شده بود داشت قهقه میزد ..
وا خدایا شفا بده این بکهیونم یه چیزیش میشه ها .. رفتم جلو دستشو کشیدم بلندش کردم هنوز داشت میخندید..
پوکر نیگاش کردم:(چی انقدر خنده داره؟؟)
بکهیون:(واای هاهاها سهون هههه نمیدونی اوارگیه تو چقدر خخخ وااای دم لو خخخ گرم)
ها؟؟ چی میگه؟؟ ترجمه کره ایی لطفا .. اه اه منم که قاطی کردم بکهیون با لحجه غلیظ چوسانی حرف میزد…
[نکته:لحجه ی چوسانی زبان کره ایی است که یکم لحجه اصفهانیه خودمون قاطیشه .. یعنی زبان کره ایی با لحجه اصفهانیا]
باز پوکر نیگاش کردم که خندید و گفت:(سهون اینجوری نگا نکن شبیه این پلیکان خنگا میشی هاهاها)
با اخم دستامو کردم تو جیبم :(تو این وقت شب اینجا چیکار میکنی؟)
بکهیون در حالی که هنوز داشت میخندید گفت:(اینجا خونمونه)
جااااان وسط خیابون؟؟ o.O
بکهیون که قیافه امو دید انگار ذهنمو خوند ..
به یه خونه ی صورتی اشاره کرد که سقف شیروونیه ابی داشت و جلوش یه استخر کوچیک بود .. شبیه خونه باربیا از همونا که هیون هی بچه بود بود باشون بازی میکرد ..
هیون هی خواهرمه که خداروشکر یه مدت از خونه فرار کردم دیگه نمیبینمش هار هار هار .. دو سال ازم کوچیکتره ولی همیشه منو شکنجه میده میگین چجوری؟؟
فلش بک
توی خیابون راه میرفتم و برای رزا از زندگی پر افتخارم میگفتم ..
رزا عاشق من بود منم دوستش داشتم دختر شیطون و بانمکی بود تصمیم داشتم که باهاش بمونم و با هم دراینده ازدواج کنیم ..
حدود شیش ماه از دوستیمون میگذشت و ما عاشق هم بودیم یه عشق پاک .. روزی که میخواستم از رزا اجازه بگیرم که ببوسمش سر و کله ی هیون هی توی پارکی که ما زیر سایه ی درختش بودیم پیدا شد..
هیون هی با دیدن من و رزا اخم غلیظی کرد و اومد سمتمون ..
فکر کردم میخواد ازم بپرسه که رزا کیه و این سوالای معمولی ..
هیون هی بغض کرد زل زد به ما و جلوی رزا :(اوپا باورم نمیشه داری به من خیانت میکنی؟؟)
انگشت اشارمو گرفتم طرف خودم o.O
جاااان هیون هی نیشخندی زد و رو به رزا گفت:(اخی دختر بیچاره تو هم خر شدی؟؟)
رزا :/
هیون هی:(اوپا چطور تونستی من .. من عاشقت بودم .. من به خاطر تو بچمونو سقط کردم..چطور میتونی با یه دختر دیگه.. عررررر)
همینجوری خشکم زده بود انقدر خوب فیلم بازی میکرد که خودم به خودم شک کردم والا .. رزا با نفرت بهم زل زده بود یهو زد زیر گریه و گفت:(سهونا خیلی نامردی)
بلند شد و رفت و من دیگه هیچوقت عشق اولمو ندیدم .. هیون هی هم بدجنسانه شونه بالا انداخت و گفت:(دوست ندارم داداشم دوست دختر داشته باشه)
:(یاااه پس میخوای من بترشم؟؟)
:(خنگه دخترا میترشن تو پیر پسر میشی خخخ)
:(هیون هییییییییییی)
پایان فلش بک
بکهیون یهو داد زد:(اوی سهون کجایی به چی فکر میکنی؟؟)
اه ای بابا خروس بی محل یه دیقه نمیتونم با وجود اینا برم تو تاریخ زندگینامه ی اوه سهون اهه ..
بکهیون:(عاشقیا)
:(عاشق بودم خواهرم گند زد به عشقم )
بکهیون:(اوه اوه عاشق دوست پسر خواهرت شده بودی؟)
جاااااان؟ مگه من گی ام ؟؟ با شچمای گرد شده گفتم:(بکی مگه تو گی ای؟؟)
بکهیون سرخ شد:(خب .. خب من بچه بودم یه پسری رو دوست داشتم اون .. اون یه مدت کوتاه اینجا بود و بعد با خانوادش از چوسان رفتن ولی مطمعن نیستم گی ام یا نه ..)
یا خدااا این خطرناکه .. خدایا من گی نیستما این با من نیست .. هییع ..
اروم گفتم:(اسم پسره چی بود بگو برات پیداش کنم هخخخ)
بکهیون با ناراحتی اخم کرد و گفت:(اسمشو نمیدونم خب فقط دو بار با هم قایم موشک بازی کردیم ..)
خااااااک تو سرت نکنم من .. اخه کودوم ادم عاقلی اینطوری عاشق میشه ها؟؟ .. حداقل عاشق لولو میشد یه چیزی وای نه استغفرالله ببین فکر ادمو چجوری منحرف میکننا.. برگشتم که رامو بکشم برم دوباره پمپ بنزین که بکهیون دستمو کشید کنترلمو از دست دادم افتادم روش..بکهیون
۷۸.۳k
۰۸ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۰۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.