ای که مرا خوانده ای...
ای که مرا خوانده ای...
راه نشانم بده...
گوشه ای از کربلا...
جا و مکانم بده...
نمیدونم شما که الان داری این نوشته ی من رو میخونی کربلا رفتی یا نه ؟
خرابه خرابه حالم...
دارم دیوونه می شم ....
اگه رفتی که خوب میدونی من واسه چی خرابم و اگه نرفتی فقط از خدا میخوام قسمتت کنه...
هی ضریح ارباب میاد جلو چشامو اشکم رو گونه هام جاری میشه ...
کاش الان کربلا بودم...
کاش روبروی شیش گوشش بودم...
کاش تو همون کربلا می مردم و دیگه این فراق رو نمی کشیدم ...
ای کربلا...
یاد اون لحظه ای که واسه اولین بار شیش گوشت رو دیدم افتادم ارباب...
ای مهربون دلت میاد من یه گوشه از این دنیا و دور از کربلا باشم و تو فراقت بسوزم...
حاشا به کرمت ارباب...
دلم تو این غروبیه دلتنگ غروبای کربلا شده...
اصلا نمی دونم چه جوری این دلم رو آروم کنم...
دوای دردم فقط یه چیزه...
فقط رسیدن به ارباب جونه مهربونم که اندازه تموم عالم دوسش دارم...
سلام دوستان من اومدم>_<
متن سنگین بودا;-)
ولی دوستان کسی که رفته واقعا این نوشته های بالای منو درک می کنه تا ادم نرفته و خودش با چشماش ندیده اون کربلای اقارو نمیتونه این دوری و فراق درک کنه همان جایی که وقتی میرسی لباس از تن درنیوردی و گرد راه نریختی میری زیارت ، غسل هم نمیخواهد .
هرچه خسته تر باشی و ژولیده تربا حال و هوای اینجا قریب تری ! خسته و گرسنه و تشنه بار سفر را میگذاری و میروی به سمت حرم .
اذن دخول هم ندارد این حرم . اذن دخولت ورودی کربلاست که اینجا همه اش حریم امام است. " اذن دخول ها را باید از سرزمین خودت بخونی . اجازه ها را باید از خانه ات از خانه دلت بگیری . قبل از راهی شدن . هم خدا ، هم پیامبر ،هم ملائکه مقرب ، هم اما غریب باید اذنت دهند تا راهی شوی ؛ که از همان لحظه عزم زائر میشوی و کربلایی . اذن دخولت توی کربلا میشود حرم عباس ، مسئول دفترامام حسین !
ان شاءالله قسمت همه شما عزیزان
راه نشانم بده...
گوشه ای از کربلا...
جا و مکانم بده...
نمیدونم شما که الان داری این نوشته ی من رو میخونی کربلا رفتی یا نه ؟
خرابه خرابه حالم...
دارم دیوونه می شم ....
اگه رفتی که خوب میدونی من واسه چی خرابم و اگه نرفتی فقط از خدا میخوام قسمتت کنه...
هی ضریح ارباب میاد جلو چشامو اشکم رو گونه هام جاری میشه ...
کاش الان کربلا بودم...
کاش روبروی شیش گوشش بودم...
کاش تو همون کربلا می مردم و دیگه این فراق رو نمی کشیدم ...
ای کربلا...
یاد اون لحظه ای که واسه اولین بار شیش گوشت رو دیدم افتادم ارباب...
ای مهربون دلت میاد من یه گوشه از این دنیا و دور از کربلا باشم و تو فراقت بسوزم...
حاشا به کرمت ارباب...
دلم تو این غروبیه دلتنگ غروبای کربلا شده...
اصلا نمی دونم چه جوری این دلم رو آروم کنم...
دوای دردم فقط یه چیزه...
فقط رسیدن به ارباب جونه مهربونم که اندازه تموم عالم دوسش دارم...
سلام دوستان من اومدم>_<
متن سنگین بودا;-)
ولی دوستان کسی که رفته واقعا این نوشته های بالای منو درک می کنه تا ادم نرفته و خودش با چشماش ندیده اون کربلای اقارو نمیتونه این دوری و فراق درک کنه همان جایی که وقتی میرسی لباس از تن درنیوردی و گرد راه نریختی میری زیارت ، غسل هم نمیخواهد .
هرچه خسته تر باشی و ژولیده تربا حال و هوای اینجا قریب تری ! خسته و گرسنه و تشنه بار سفر را میگذاری و میروی به سمت حرم .
اذن دخول هم ندارد این حرم . اذن دخولت ورودی کربلاست که اینجا همه اش حریم امام است. " اذن دخول ها را باید از سرزمین خودت بخونی . اجازه ها را باید از خانه ات از خانه دلت بگیری . قبل از راهی شدن . هم خدا ، هم پیامبر ،هم ملائکه مقرب ، هم اما غریب باید اذنت دهند تا راهی شوی ؛ که از همان لحظه عزم زائر میشوی و کربلایی . اذن دخولت توی کربلا میشود حرم عباس ، مسئول دفترامام حسین !
ان شاءالله قسمت همه شما عزیزان
۵.۸k
۰۸ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۰۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.