خب ازاین قسمت به بعد وارد بخشای هیجانی و اصلی میشیم و تاز
خب ازاین قسمت به بعد وارد بخشای هیجانی و اصلی میشیم و تازه قراره بفهمیم مردم ردوستا چیییی ادم نیسن همشون عجیبن مخصوصا لو که یه چیز عحیبه و کریسم هستاا خخخ خب ازاین قسمت به بعد هم اگه خواننده ها نظر ندن دیگه چی نمیذارم حداقل باس پنج نفری بخونن و نظرم بدن وگرنه شرمندم درست تو جای حساس گذاشتم خماری موهاهاها
فصل دهم
سهون
با اینکه میترسیدم باهاشون برم توی جنگل اما پشت سرشون راه افتادم ..
اینا که انقدر میترسن برن جنگل برا چی خب میرن جنگل مگه مرض دارن اخه؟؟
کای و دی او مدام به اطراف نگاه میکردن بکهیون و لوهانم جلو تر از ما ها با بیخیالی میرفتن ..
خودمو رسوندم به کای و دی او "کایا برای چی میریم تو جنگل؟"
کای یکی از ابروهاشو داد بالا و با حالت بانمکی گفت"لوهان خر شده داریم میریم دنبال دوا درمون"
هااا چی میگه لوهان خر شده؟ گیرم خرم شده باشه مگه خریتم درمان داره؟ جلل خالق اینم یه چیزیش میشه ها .. پوکر بهشون نگاه کردم که دی او خندید گفت"کایا اذیتش نکن بابا .. سهونا بزار بت بگم برا چی میریم .. برای امممم برای...چطوری بگم؟"
منتظر نگاش کردم که یه لبخند قلبی شکل زد و گفت"برای.. نمیدونم برای چی میریم .. کای برا چی میریم؟؟"
چقدر این دوتا خجسته ان واقعا .. سری از روی تاسف تکون دادم و گفتم"شما به اکتشافاتتون برسید من برم از خود لوهان بپرسم"
دی او " برو ما پشتتیم خخخ"
خدا شفا بده همه دیوونه ان .. خدایا یعنی تو تو این شهر فقط یه نفرو محظ دلخوشی ادم عاقل نیافریدی؟ همه خل؟ همه روانی؟ خودمم که بدتر از اینا قشنگ اومدم تو دیوونه خونه .. ایگوووو پارک چانیول خدا خفت کنه که منو از راه راست بدر کردی گفتی بیام اینجا..ایگوووو
دستمو انداختم دور شونه ی لوهان و با یه لبخند کیوت گفتم"جوووووونم چه لولوی نازی"
لوهان قرمز شد .. آخی بچم خجالت کشید بکهیون با اخم گفت"سهونا تو عادت داری به همه ابراز احساسات کنی دیشب نزدیک بود .. لااله الا الله
هی نمیخوام یاد آوری شه تو بیا یادآوری کن"
لوهانم یه اخم وحشتناک کرد که با ترس دستمو از رو شونش برداشتم و گفتم"به خدا من کاری نکردم که این بکهیون ذلیل شده شروع کرد منم فقط میخواستم اذیتش کنم .."
لوهان "به من چه .. اصلا با من حرف نزنین اعصابم از دسته تو و بکهیون خورده .. تو که عین کنه آویزون شدی اون دوتا دیونه هم که بکهیون کشید دنبالمون"
آخی اعصاب فرشته کوچولوم خط خطی شد .. جااااان فرشته کوچولوی من؟ یعنی لو فرشته ی منه ؟ این چه فکری بود کردم .. وای خدا مرگم بده چرا یهو عین بخاری داغ کردم؟
لوهان چپ چپ نگام میکرد که بکهیون گفت"لولو چپ چپ نگاش نکن چشات چپ میشه ها"
لوهان با اخم گفت"بکهیون واقعا دو تا کلمه حرف تو دهن تو نمیمونه؟"
بکهیون لبخند ملیحی زد و گفت"آخه پسر عموی عزیزم فدای پوست بلوریت بشم من که مقصر نیستم همش تقصیر .. تقصیر هیوناست اون لو داد به کای گفت"
ووویییی راست میگه ها پوست لو بلوریه .. خدایا ببین نامردیه ها آخه یه پسر انقدر خوشگل تازه اونم یه پسر از نوع دهاتیش..
لوهان با ناباوری نگاش کرد و گفت "چییی؟ هیونا هم میدونه؟ خب اگه هیونا میدونه پس هه می هم میدونه و اگر هه می هم بدونه یعنی تا چند ساعت دیگه کل شهر میفهمن که ما رفتیم تو جنگل .. هیونا چطور فهمید؟"
بکهیون لبخند کیوتی زد و گفت"خب وقتی داشتم به کای میگفتم صدامونو شنید"
لوهان داد زد"مگه نگفتی هیونا به کای گفته؟"
بکهیون هول کرد"خب چرا .. یعنی نه .. میدونی قضیه از این قرار بود که من داشتم پشت سر هیونا به کای غیبت میکردم بعد هیونا شنید حرفامونو میخواست منو جر بده من بحثو عوض کردم نمیدونستم راجب چی بگم راجب تو گفتم و بعد دیگه .."
لوهان ایستاد و جیغ کشید"بکهیووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون میکشمممممممممممممممممممممممممممممممممممممت"
انقدر صدای جیغش بلند بود که همه ی پرنده های توی جنگل پریدن رفتن رو هوا و جنگل ساکت ساکت شد .. مثه اینکه از داد لوهان همه خفه شدن خخخ اوا خاک عالم از این جسته ی ظریف همچین صدایی بعیده..بکهیون با وحشت به لوهان که چشماش از خشم قرمز شده بود نگاه کرد و گفت"خدایا منو ببخش و بیامرز"
با بهت گفتم "خب مگه چیه؟"
لوهان"هه می و هیونا صمیمی ترین دوستای همن اگه هیونا بدونه هه می هم با روش هایی که داره خیلی هم دردناکه از هیونا حرف میکشه و بعد هه می به کل شهر میگه چون .. چون اون دهن لق ترین ادم رو کره ی زمینه"
پوکر نگاش کردم و گفتم"خب بفهمن اومدیم جنگل مگه چی میشه؟"
بکهیون خندید"هیچی یک هفته بی آب و غذا میکننمون تو بشکه ماهی با بوی تعفن روی دریا ولمون میکنن"
با چشمای گرد شده گفتم"دروغ میگییییییییییی"
کای از پشت گفت"نه راست م
فصل دهم
سهون
با اینکه میترسیدم باهاشون برم توی جنگل اما پشت سرشون راه افتادم ..
اینا که انقدر میترسن برن جنگل برا چی خب میرن جنگل مگه مرض دارن اخه؟؟
کای و دی او مدام به اطراف نگاه میکردن بکهیون و لوهانم جلو تر از ما ها با بیخیالی میرفتن ..
خودمو رسوندم به کای و دی او "کایا برای چی میریم تو جنگل؟"
کای یکی از ابروهاشو داد بالا و با حالت بانمکی گفت"لوهان خر شده داریم میریم دنبال دوا درمون"
هااا چی میگه لوهان خر شده؟ گیرم خرم شده باشه مگه خریتم درمان داره؟ جلل خالق اینم یه چیزیش میشه ها .. پوکر بهشون نگاه کردم که دی او خندید گفت"کایا اذیتش نکن بابا .. سهونا بزار بت بگم برا چی میریم .. برای امممم برای...چطوری بگم؟"
منتظر نگاش کردم که یه لبخند قلبی شکل زد و گفت"برای.. نمیدونم برای چی میریم .. کای برا چی میریم؟؟"
چقدر این دوتا خجسته ان واقعا .. سری از روی تاسف تکون دادم و گفتم"شما به اکتشافاتتون برسید من برم از خود لوهان بپرسم"
دی او " برو ما پشتتیم خخخ"
خدا شفا بده همه دیوونه ان .. خدایا یعنی تو تو این شهر فقط یه نفرو محظ دلخوشی ادم عاقل نیافریدی؟ همه خل؟ همه روانی؟ خودمم که بدتر از اینا قشنگ اومدم تو دیوونه خونه .. ایگوووو پارک چانیول خدا خفت کنه که منو از راه راست بدر کردی گفتی بیام اینجا..ایگوووو
دستمو انداختم دور شونه ی لوهان و با یه لبخند کیوت گفتم"جوووووونم چه لولوی نازی"
لوهان قرمز شد .. آخی بچم خجالت کشید بکهیون با اخم گفت"سهونا تو عادت داری به همه ابراز احساسات کنی دیشب نزدیک بود .. لااله الا الله
هی نمیخوام یاد آوری شه تو بیا یادآوری کن"
لوهانم یه اخم وحشتناک کرد که با ترس دستمو از رو شونش برداشتم و گفتم"به خدا من کاری نکردم که این بکهیون ذلیل شده شروع کرد منم فقط میخواستم اذیتش کنم .."
لوهان "به من چه .. اصلا با من حرف نزنین اعصابم از دسته تو و بکهیون خورده .. تو که عین کنه آویزون شدی اون دوتا دیونه هم که بکهیون کشید دنبالمون"
آخی اعصاب فرشته کوچولوم خط خطی شد .. جااااان فرشته کوچولوی من؟ یعنی لو فرشته ی منه ؟ این چه فکری بود کردم .. وای خدا مرگم بده چرا یهو عین بخاری داغ کردم؟
لوهان چپ چپ نگام میکرد که بکهیون گفت"لولو چپ چپ نگاش نکن چشات چپ میشه ها"
لوهان با اخم گفت"بکهیون واقعا دو تا کلمه حرف تو دهن تو نمیمونه؟"
بکهیون لبخند ملیحی زد و گفت"آخه پسر عموی عزیزم فدای پوست بلوریت بشم من که مقصر نیستم همش تقصیر .. تقصیر هیوناست اون لو داد به کای گفت"
ووویییی راست میگه ها پوست لو بلوریه .. خدایا ببین نامردیه ها آخه یه پسر انقدر خوشگل تازه اونم یه پسر از نوع دهاتیش..
لوهان با ناباوری نگاش کرد و گفت "چییی؟ هیونا هم میدونه؟ خب اگه هیونا میدونه پس هه می هم میدونه و اگر هه می هم بدونه یعنی تا چند ساعت دیگه کل شهر میفهمن که ما رفتیم تو جنگل .. هیونا چطور فهمید؟"
بکهیون لبخند کیوتی زد و گفت"خب وقتی داشتم به کای میگفتم صدامونو شنید"
لوهان داد زد"مگه نگفتی هیونا به کای گفته؟"
بکهیون هول کرد"خب چرا .. یعنی نه .. میدونی قضیه از این قرار بود که من داشتم پشت سر هیونا به کای غیبت میکردم بعد هیونا شنید حرفامونو میخواست منو جر بده من بحثو عوض کردم نمیدونستم راجب چی بگم راجب تو گفتم و بعد دیگه .."
لوهان ایستاد و جیغ کشید"بکهیووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون میکشمممممممممممممممممممممممممممممممممممممت"
انقدر صدای جیغش بلند بود که همه ی پرنده های توی جنگل پریدن رفتن رو هوا و جنگل ساکت ساکت شد .. مثه اینکه از داد لوهان همه خفه شدن خخخ اوا خاک عالم از این جسته ی ظریف همچین صدایی بعیده..بکهیون با وحشت به لوهان که چشماش از خشم قرمز شده بود نگاه کرد و گفت"خدایا منو ببخش و بیامرز"
با بهت گفتم "خب مگه چیه؟"
لوهان"هه می و هیونا صمیمی ترین دوستای همن اگه هیونا بدونه هه می هم با روش هایی که داره خیلی هم دردناکه از هیونا حرف میکشه و بعد هه می به کل شهر میگه چون .. چون اون دهن لق ترین ادم رو کره ی زمینه"
پوکر نگاش کردم و گفتم"خب بفهمن اومدیم جنگل مگه چی میشه؟"
بکهیون خندید"هیچی یک هفته بی آب و غذا میکننمون تو بشکه ماهی با بوی تعفن روی دریا ولمون میکنن"
با چشمای گرد شده گفتم"دروغ میگییییییییییی"
کای از پشت گفت"نه راست م
۴۱.۶k
۰۹ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.