قسمت 16:
قسمت 16:
فصل شانزدهم
............................لوهان .............................
با صدای جیغغغغغغغغغغغغغغ از خواب پریدم ..
ای بر پدر اون کسی که این زنگ رو گذاشت رو آلارم گوشیم ..نهههههههه.. من که خودمو الان لعنت کردم یعنی خودم جیغ رو گذاشتم رو الارمم که صبح بلند شم بهش بخندم که بدبختانه بدبخت شدم از ترس .. عررر خودت کردی لولو که لعنت به خودت نباد .. ساعت 6:30 صبح بود .. باو 30 دیقه دیگه وقت دارم ..
اخم کردم و صدای جیغ رو قطع کردم .. سرمو تو بالشت نرمم فرو کردم تا دوباره بگیرم بخوابم ..
یک هفته از اون ماجرا گذشته بود یک هفته ی پر مشغله ..
عرررر خیلی کار ریخته بود رو سرم آخه افسردگی گرفته بودم و همش میشستم یه گوشه فکر میکردم .. خیلی کار سختی بود ..
بسی کمرم شکست از سنگینیه این کار ..
به لطف خدا هیونا بهمون رحم کرده بود و درباره ی ما به هه می چیزی نگفت .. اگه میگفت باید فاتحه امونو میخوندیم ..
داشت دوباره چشمام گرم میشد که یهو در اتاقم با شدت باز شد و کریس عینهو الاغ نه بلانسبته الاغ .. عینهو خر و. گاو و گوساله سرشو انداخت پایین و وارد شد ..
خودمو زدم به خواب که اذیتم نکنه اما مگه این عجل معلق میذاره آدم نفس بکشه؟؟
کریس سرشو نزدیکه گوشم کرد و داد کشید "لوهااااااااااااااااان پاشوووووووووووو"
فوری بلند شدم سر جام نشستم یه نگاه غضب آلود بهش کردم و گفتم" چتهههههههههه؟ گوشم کر شد عنتر دراز"
کریس اخم وحشتناکی کرد و با لحن آروم و تحدید آمیزی گفت "چی گفتی؟ نشنیدم یه بار دیگه تکرار کن "
اخم کردمو دوباره خوابیدم رو تختم پتومو تا خرخره بالا کشیدم و با یه لبخند گفتم "هیچی عشقم شما یه گلی که مثل و مانند نداره حالا تروخدا برو بیرون بزار بخوابم"
کلا تنها کسی که ازش حساب میبردم این نردبونه .. به جان خودم بقیه رو درسته قورت میدم ولی نمیدونم چرا نمیتونم از پس این دراز بربیام ..
کریس داد زد "لوهااااااااااااااااان پاشو امروز روز شروع مدرسه هاست نمیخوام دیر برسم"
پشتیمو گذاشتم رو سرمو گفتم "اووووف بچه مثبته مامان نترس دیر نمیرسی .. اهه >-< تروخدا بزر بخوابم "
کریس "لوهان یک ماه تعطیلات تابستونی بود هر روز تا لنگ ظهر خوابیدی پاشو دیگه از امروز باید بری تلاش کنی"
"من نخوام تلاش کنم باید کودوم خری رو ببینم؟"
کریس " منو -_- "
نیشخند زدم و از زیر بالشت سرمو آوردم بیرون " مگه تو خری؟"
کریس اخم کرد " خودت خری دیوث نکبت .. پاشو تا اون رو سگ من بالا نیمده"
پوووف روی تو همیشه سگه عزیزم نیازی به بالا اومدن نداره ..
با لجبازی گفتم " نمیخواااام .. اصن من نمیخوام برم مدرسه"
کریس با یه لحن سرد و جدی گفت " این حرف آخرته؟"
"اوهوم"
کریس " باشه خودت خواستی"
بلند شد از اتاقم رفت بیرون .. آخیشش راحت شدماااا .. حالا یه دل سیرررررررررررررر میخوابم ..
چشمام گرم شد و تو خواب شیرین بودم که یهو احساس کردم توی آبم دارم خفه میشم دست و پا زدم و خودمو رسوندم به سطح آب یه نفس عمیق کشیدم وچشمامو باز کردم دیدم تو استخر خونه ام کریسم دست به سینه بالا سرم وایساده داره بهم میخنده ..
قیافمو آویزون کردم و گفتم "خیلی نامردی"
کریس نیشخند زد "میدونم"
"خیلی بی شعوری"
-"میدونم"
-"خیلی آشغالی"
-"میدونم"
"خیلی پرویی"
- "میدونم"
-"خیلی دیوثی .. دراز"
کریس یهو اخم کرد و گفت "بسه دیگه هر چی خواستی فش دادی پاشو برو خودتو خشک کن حاضر شو بریم ..
من نمیدونم این مدرسه چی داره که این دراز انقدر عاشقشه ..
مامانمم که خجسته تا الان خوابه ..
از استخر اومدم بیرون و قبل از اینکه برم توی خونه به کریس یه تعنه زدم و پرتش کردم تو استخر ..
با یه نیشخند جانانه گفتم "1 به 1 مساوی "
کریس عین این هاپو ها هستن خیس میشن موهاشون تو چششونه عین همونا شده بود موهاشو زد بالا و گفت "خیلی خری "
نیشخند زدم "من نمیگم میدونم من میگم خودت خری"
زبونمو براش درآوردم و فوری رفتم تو خونه.. خودمو خشک کردم .. یه یونیفرم مدرسه امو پوشیدم .. یه کت و شلوار سورمه ایی و یه بلیز سفید و کروات قرمز کفشای اسپورت قرمزمو پام کردم و کوله ی سورمه ایی قرمزم رو هم برداشتم ..
موهای طلاییم رو زدم بالا و با عطر گرون غیمت کریس که ازش کش رفته بودم دوش گرفتم ..
جوووووووووووووووون چه جیگری شدم .. اوووف سهون فدات شه ..
آخخخخ گفتم سهون .. آی خدا داغ دلم تازه شد .. از اون روز تو جنگل تا حالا ندیدمش .. دلم واسش یه نخود شده .. اصن به خاطر سهون بود که یه هفته افسرده بودم ..
یه چشمک توی آینه به خودم زدم و رفتم بیرون .. دولا دولا رو نوک پام راه میرفتم که کریس نبینه منو سربه نیستم کنه اما از بخته بدم یهو یکی کیفمو کشید عقب عقب رفتم پرت شدم تو بغل داداش درازم .. کریس "جایی تشریف میبردین؟"
یه خنده ی عصبی ک
فصل شانزدهم
............................لوهان .............................
با صدای جیغغغغغغغغغغغغغغ از خواب پریدم ..
ای بر پدر اون کسی که این زنگ رو گذاشت رو آلارم گوشیم ..نهههههههه.. من که خودمو الان لعنت کردم یعنی خودم جیغ رو گذاشتم رو الارمم که صبح بلند شم بهش بخندم که بدبختانه بدبخت شدم از ترس .. عررر خودت کردی لولو که لعنت به خودت نباد .. ساعت 6:30 صبح بود .. باو 30 دیقه دیگه وقت دارم ..
اخم کردم و صدای جیغ رو قطع کردم .. سرمو تو بالشت نرمم فرو کردم تا دوباره بگیرم بخوابم ..
یک هفته از اون ماجرا گذشته بود یک هفته ی پر مشغله ..
عرررر خیلی کار ریخته بود رو سرم آخه افسردگی گرفته بودم و همش میشستم یه گوشه فکر میکردم .. خیلی کار سختی بود ..
بسی کمرم شکست از سنگینیه این کار ..
به لطف خدا هیونا بهمون رحم کرده بود و درباره ی ما به هه می چیزی نگفت .. اگه میگفت باید فاتحه امونو میخوندیم ..
داشت دوباره چشمام گرم میشد که یهو در اتاقم با شدت باز شد و کریس عینهو الاغ نه بلانسبته الاغ .. عینهو خر و. گاو و گوساله سرشو انداخت پایین و وارد شد ..
خودمو زدم به خواب که اذیتم نکنه اما مگه این عجل معلق میذاره آدم نفس بکشه؟؟
کریس سرشو نزدیکه گوشم کرد و داد کشید "لوهااااااااااااااااان پاشوووووووووووو"
فوری بلند شدم سر جام نشستم یه نگاه غضب آلود بهش کردم و گفتم" چتهههههههههه؟ گوشم کر شد عنتر دراز"
کریس اخم وحشتناکی کرد و با لحن آروم و تحدید آمیزی گفت "چی گفتی؟ نشنیدم یه بار دیگه تکرار کن "
اخم کردمو دوباره خوابیدم رو تختم پتومو تا خرخره بالا کشیدم و با یه لبخند گفتم "هیچی عشقم شما یه گلی که مثل و مانند نداره حالا تروخدا برو بیرون بزار بخوابم"
کلا تنها کسی که ازش حساب میبردم این نردبونه .. به جان خودم بقیه رو درسته قورت میدم ولی نمیدونم چرا نمیتونم از پس این دراز بربیام ..
کریس داد زد "لوهااااااااااااااااان پاشو امروز روز شروع مدرسه هاست نمیخوام دیر برسم"
پشتیمو گذاشتم رو سرمو گفتم "اووووف بچه مثبته مامان نترس دیر نمیرسی .. اهه >-< تروخدا بزر بخوابم "
کریس "لوهان یک ماه تعطیلات تابستونی بود هر روز تا لنگ ظهر خوابیدی پاشو دیگه از امروز باید بری تلاش کنی"
"من نخوام تلاش کنم باید کودوم خری رو ببینم؟"
کریس " منو -_- "
نیشخند زدم و از زیر بالشت سرمو آوردم بیرون " مگه تو خری؟"
کریس اخم کرد " خودت خری دیوث نکبت .. پاشو تا اون رو سگ من بالا نیمده"
پوووف روی تو همیشه سگه عزیزم نیازی به بالا اومدن نداره ..
با لجبازی گفتم " نمیخواااام .. اصن من نمیخوام برم مدرسه"
کریس با یه لحن سرد و جدی گفت " این حرف آخرته؟"
"اوهوم"
کریس " باشه خودت خواستی"
بلند شد از اتاقم رفت بیرون .. آخیشش راحت شدماااا .. حالا یه دل سیرررررررررررررر میخوابم ..
چشمام گرم شد و تو خواب شیرین بودم که یهو احساس کردم توی آبم دارم خفه میشم دست و پا زدم و خودمو رسوندم به سطح آب یه نفس عمیق کشیدم وچشمامو باز کردم دیدم تو استخر خونه ام کریسم دست به سینه بالا سرم وایساده داره بهم میخنده ..
قیافمو آویزون کردم و گفتم "خیلی نامردی"
کریس نیشخند زد "میدونم"
"خیلی بی شعوری"
-"میدونم"
-"خیلی آشغالی"
-"میدونم"
"خیلی پرویی"
- "میدونم"
-"خیلی دیوثی .. دراز"
کریس یهو اخم کرد و گفت "بسه دیگه هر چی خواستی فش دادی پاشو برو خودتو خشک کن حاضر شو بریم ..
من نمیدونم این مدرسه چی داره که این دراز انقدر عاشقشه ..
مامانمم که خجسته تا الان خوابه ..
از استخر اومدم بیرون و قبل از اینکه برم توی خونه به کریس یه تعنه زدم و پرتش کردم تو استخر ..
با یه نیشخند جانانه گفتم "1 به 1 مساوی "
کریس عین این هاپو ها هستن خیس میشن موهاشون تو چششونه عین همونا شده بود موهاشو زد بالا و گفت "خیلی خری "
نیشخند زدم "من نمیگم میدونم من میگم خودت خری"
زبونمو براش درآوردم و فوری رفتم تو خونه.. خودمو خشک کردم .. یه یونیفرم مدرسه امو پوشیدم .. یه کت و شلوار سورمه ایی و یه بلیز سفید و کروات قرمز کفشای اسپورت قرمزمو پام کردم و کوله ی سورمه ایی قرمزم رو هم برداشتم ..
موهای طلاییم رو زدم بالا و با عطر گرون غیمت کریس که ازش کش رفته بودم دوش گرفتم ..
جوووووووووووووووون چه جیگری شدم .. اوووف سهون فدات شه ..
آخخخخ گفتم سهون .. آی خدا داغ دلم تازه شد .. از اون روز تو جنگل تا حالا ندیدمش .. دلم واسش یه نخود شده .. اصن به خاطر سهون بود که یه هفته افسرده بودم ..
یه چشمک توی آینه به خودم زدم و رفتم بیرون .. دولا دولا رو نوک پام راه میرفتم که کریس نبینه منو سربه نیستم کنه اما از بخته بدم یهو یکی کیفمو کشید عقب عقب رفتم پرت شدم تو بغل داداش درازم .. کریس "جایی تشریف میبردین؟"
یه خنده ی عصبی ک
۲۷.۴k
۱۱ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.