ببخشید دیر شد قسمت 18روهم بعد افطار میذارم
ببخشید دیر شد قسمت 18روهم بعد افطار میذارم
فصل هفدهم
.....................لوهان.....................
با دیدنه سهون تو فرم مدرسه امون دلم واسش ضعف رفت .. ولی اصلا به روی خودم نیوردم و پشت سر اونو چانیول وارد مدرسه شدم ..
چیزی که نگرانم میکرد ماه کامل بود .. دقیقا سه هفته ی دیگه ماه کامل میشد و من نمیدونستم که چه بلایی اون شب قراره سرم بیاد .. کاش همیشه ماه نو توی اسمون میموند ..
توی این یه هفته خیلی بهش فکر کردم .. بکهیون هم همش بهم زنگ میزد حالمو میپرسید .. تغییری توی خودم حس نمیکردم فقط صداها رو یکم بیشتر میشنیدم ..یعنی از تو اتاقم صدای مامانم که داشت منو میزد تو سر کریس میشنیدم و واسه خودم حال میکردم البته مامانم وقتی کریس نیست اونو میزنه تو سر من .. پس کلا نتیجه میگیریم که مامانم ما دوتا داداشو میزنه تو سر همدیگه خخخ..
بدنم مثله قبل بود یا شایدم کم کم داشتم تغییر میکردم طوری که خودم متوجه نشدم که من چقدر میتونم وحشی باشم .. خخ البته بلا نسبت من اصن وحشی نیستم ..
هر چقدرم وحشی بشم اندازه کریس که نمیشم .. میشم عایا؟؟
به اندازه کریس یا اندازه اون تائوی دیوونه که سه روز پیش رفت خونه ی خودش و امروز توی مدرسه باید دوباره ریختشو تحمل کنم وحشی نمیشم ..
از قبل خیلی عجیب تر شده پسره خدا به دادمون برسه یعنی
فلش بک
سه روز قبل
خاله تینا "بچه ها مراقب پسر خالتون باشینااا"
نیشخند زدم چشم حتما .. شبا قبل از خواب میبرمش جیش کنه .. سر ساعت بهش شیر خشک میدم و آب میوه ی بدون اسانس تازه وقتی رفت تو تختم طبق خواسته ی شما براش لالایی میخونم اصن آهنگ درخواستی میذارم هر چی دل تنگش خواست واسش میخونم ..وااا مگه پسر به این گندگی مراقبت میخواد؟؟؟ 0.0 نچ نچ نچ بچه ننه
کریس لبخند ملایمی زد و گفت "چشم خاله حتما بهش سر میزنیم .. تو مدرسه هم میبینیمش دیگه"
خاله تینا میخواست برگرده چین اما تائو اصرار کرده بود بمونه برای همین خاله واسش یه خونه ی نقلی خریده بود و توی مدرسه ی منو کریس ثبت نامش کرده بود .. اخم کردم و گفتم "خاله این پسرت زیاد وحشی نیست؟ آخه خیلی ناجور نگاه میکنه"
تائو یه نگاه وحشتناک بهم انداخت و زیر لب گفت "وقتی ماه کامل شد معلوم میشه کی وحشیه"
چشمام گرد شد .. تائو این حرفو طوری زد که فقط من شنیدم ؟
یا خدا نکنه میدونه .. یعنی میدونه؟ نه بابا مگه میشه ؟؟ ههههه نمیدونه عرررررررررر نکنه بدونه
تائو به خونه ی جدیدش رفت و مامانش برگشت چین اییییییی خدا من از فامیلای مامانم بدم میااااد ..
فامیلای باباییم خوبن
پسر عموم بکهیون بهترین دوستمه و پسر عمه ام کای که اونم خیلی خوبه فقط خیلی منحرفه و خیلی شکلاتی .. جووووووووووووون جیگرشونو ..
اوه من باز گفتم جیگرررر .. همین کارارو کردن گومیهو ها که به جیگر خواری مشهورن دیگه .. نچ نچ نچ
مامانم برای تائو غذا درست کرد و داد کریس تا ببره براش .. واقعا نمیتونستم تائو رو درک کنم .. برای چی اون انقدر اصرار داشت که اینجا بمونه ؟ قضیه ی ماه کامل رو میدونست ؟ وااای چقدر این تائو مرموزه ..
پایان فلش بک
بکهیون با خنده اومد سمتم "سلااااااااااااام داش لولو چطوری هلو ؟؟"
یکی از ابروهامو دادم بالا و با حالت مشکوکانه ایی نگاش کردم "چیه چی میخوای انقدر عادی عین آدما رفتار میکنی؟ انقدر عادی بود که فکر کردم واقعنی آدم شدی "
بکهیون ریز ریز خندید .. این مشکوک میزنه هاااااا الان طبق معمول باید فش کشم میکرد و بعدم یه چند تا فش خوار و مادری بم میداد و در اخر میگفت لوهان خیلی ازت بدم میاد و میذاشت میرفت ولی ..
بکهیون با حالت تو دل برویی گفت "لوهانیییییی دوست دارم بده ؟"
چشام گرد شد "ووویییی بکی ترو خدا به من نزدیک نشو خیلی ترسناک شدی"
بکهیون قهقه زد "خاک تو سر نکبتت کنم داشتم شوخی میکردم "
نیشخندی زدم و گفتم "آخی حالا بیشتر شبیه بک شدی"
بکهیون که داشت میخندید دستمو کشید و گفت "بیا بریم عشقم کای و دی او منتظرمونن"
رفتیم پیش اون دوتا که داشتن باز کل کل میکردن ..
کای"دی او بهت میگم شتر مرغ پستانداره میزاد"
دی او"لابد سزارین هم میکنه "
کای دستشو گذاشت پشت سرشو با یه نگاه احمقانه گفت "شایدم بکنه "
دی او پوفی کرد و گفت "کاییی دیوونه ام کردی .. خب میزاد ولی نه سزارین طبیعی میزاد"
بابا این وضعش از اون خراب تره .. کای یه نگاه اندرصفیهانه ایی به دی او کرد و گفت "سزارین و طبیعی چه فرقی داره با هم؟"
دی او "سزارین درد نداره ولی طبیعی خیلی درد داره .. اصلا نمیدونی که یه دردی داره که ادم موقع تولد بچه فقط از درد زجه میزنه..البته طبیعی خیلی بهتره عوارض جانبی نداره"
کای "وااااو تو چقدر میدونی از کجا میدونی؟تجربشو داشتی؟؟"
بکهیون که وضع رو دید خندید و گفت "لابد دو سه تا بچه به طرز طبیعی زاییده ک
فصل هفدهم
.....................لوهان.....................
با دیدنه سهون تو فرم مدرسه امون دلم واسش ضعف رفت .. ولی اصلا به روی خودم نیوردم و پشت سر اونو چانیول وارد مدرسه شدم ..
چیزی که نگرانم میکرد ماه کامل بود .. دقیقا سه هفته ی دیگه ماه کامل میشد و من نمیدونستم که چه بلایی اون شب قراره سرم بیاد .. کاش همیشه ماه نو توی اسمون میموند ..
توی این یه هفته خیلی بهش فکر کردم .. بکهیون هم همش بهم زنگ میزد حالمو میپرسید .. تغییری توی خودم حس نمیکردم فقط صداها رو یکم بیشتر میشنیدم ..یعنی از تو اتاقم صدای مامانم که داشت منو میزد تو سر کریس میشنیدم و واسه خودم حال میکردم البته مامانم وقتی کریس نیست اونو میزنه تو سر من .. پس کلا نتیجه میگیریم که مامانم ما دوتا داداشو میزنه تو سر همدیگه خخخ..
بدنم مثله قبل بود یا شایدم کم کم داشتم تغییر میکردم طوری که خودم متوجه نشدم که من چقدر میتونم وحشی باشم .. خخ البته بلا نسبت من اصن وحشی نیستم ..
هر چقدرم وحشی بشم اندازه کریس که نمیشم .. میشم عایا؟؟
به اندازه کریس یا اندازه اون تائوی دیوونه که سه روز پیش رفت خونه ی خودش و امروز توی مدرسه باید دوباره ریختشو تحمل کنم وحشی نمیشم ..
از قبل خیلی عجیب تر شده پسره خدا به دادمون برسه یعنی
فلش بک
سه روز قبل
خاله تینا "بچه ها مراقب پسر خالتون باشینااا"
نیشخند زدم چشم حتما .. شبا قبل از خواب میبرمش جیش کنه .. سر ساعت بهش شیر خشک میدم و آب میوه ی بدون اسانس تازه وقتی رفت تو تختم طبق خواسته ی شما براش لالایی میخونم اصن آهنگ درخواستی میذارم هر چی دل تنگش خواست واسش میخونم ..وااا مگه پسر به این گندگی مراقبت میخواد؟؟؟ 0.0 نچ نچ نچ بچه ننه
کریس لبخند ملایمی زد و گفت "چشم خاله حتما بهش سر میزنیم .. تو مدرسه هم میبینیمش دیگه"
خاله تینا میخواست برگرده چین اما تائو اصرار کرده بود بمونه برای همین خاله واسش یه خونه ی نقلی خریده بود و توی مدرسه ی منو کریس ثبت نامش کرده بود .. اخم کردم و گفتم "خاله این پسرت زیاد وحشی نیست؟ آخه خیلی ناجور نگاه میکنه"
تائو یه نگاه وحشتناک بهم انداخت و زیر لب گفت "وقتی ماه کامل شد معلوم میشه کی وحشیه"
چشمام گرد شد .. تائو این حرفو طوری زد که فقط من شنیدم ؟
یا خدا نکنه میدونه .. یعنی میدونه؟ نه بابا مگه میشه ؟؟ ههههه نمیدونه عرررررررررر نکنه بدونه
تائو به خونه ی جدیدش رفت و مامانش برگشت چین اییییییی خدا من از فامیلای مامانم بدم میااااد ..
فامیلای باباییم خوبن
پسر عموم بکهیون بهترین دوستمه و پسر عمه ام کای که اونم خیلی خوبه فقط خیلی منحرفه و خیلی شکلاتی .. جووووووووووووون جیگرشونو ..
اوه من باز گفتم جیگرررر .. همین کارارو کردن گومیهو ها که به جیگر خواری مشهورن دیگه .. نچ نچ نچ
مامانم برای تائو غذا درست کرد و داد کریس تا ببره براش .. واقعا نمیتونستم تائو رو درک کنم .. برای چی اون انقدر اصرار داشت که اینجا بمونه ؟ قضیه ی ماه کامل رو میدونست ؟ وااای چقدر این تائو مرموزه ..
پایان فلش بک
بکهیون با خنده اومد سمتم "سلااااااااااااام داش لولو چطوری هلو ؟؟"
یکی از ابروهامو دادم بالا و با حالت مشکوکانه ایی نگاش کردم "چیه چی میخوای انقدر عادی عین آدما رفتار میکنی؟ انقدر عادی بود که فکر کردم واقعنی آدم شدی "
بکهیون ریز ریز خندید .. این مشکوک میزنه هاااااا الان طبق معمول باید فش کشم میکرد و بعدم یه چند تا فش خوار و مادری بم میداد و در اخر میگفت لوهان خیلی ازت بدم میاد و میذاشت میرفت ولی ..
بکهیون با حالت تو دل برویی گفت "لوهانیییییی دوست دارم بده ؟"
چشام گرد شد "ووویییی بکی ترو خدا به من نزدیک نشو خیلی ترسناک شدی"
بکهیون قهقه زد "خاک تو سر نکبتت کنم داشتم شوخی میکردم "
نیشخندی زدم و گفتم "آخی حالا بیشتر شبیه بک شدی"
بکهیون که داشت میخندید دستمو کشید و گفت "بیا بریم عشقم کای و دی او منتظرمونن"
رفتیم پیش اون دوتا که داشتن باز کل کل میکردن ..
کای"دی او بهت میگم شتر مرغ پستانداره میزاد"
دی او"لابد سزارین هم میکنه "
کای دستشو گذاشت پشت سرشو با یه نگاه احمقانه گفت "شایدم بکنه "
دی او پوفی کرد و گفت "کاییی دیوونه ام کردی .. خب میزاد ولی نه سزارین طبیعی میزاد"
بابا این وضعش از اون خراب تره .. کای یه نگاه اندرصفیهانه ایی به دی او کرد و گفت "سزارین و طبیعی چه فرقی داره با هم؟"
دی او "سزارین درد نداره ولی طبیعی خیلی درد داره .. اصلا نمیدونی که یه دردی داره که ادم موقع تولد بچه فقط از درد زجه میزنه..البته طبیعی خیلی بهتره عوارض جانبی نداره"
کای "وااااو تو چقدر میدونی از کجا میدونی؟تجربشو داشتی؟؟"
بکهیون که وضع رو دید خندید و گفت "لابد دو سه تا بچه به طرز طبیعی زاییده ک
۲۷.۵k
۱۲ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.