+ اوایل دهه 70..
+ اوایل دهه 70..
کی یادش میاد...
*تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم, بعد موقع امتحان, نفر وسطی باید می رفت زیر میز...
*سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه, می گفتیم: آآآآآآآآآ...
*موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم...
*زنگ آخر که میشد, کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون ومنتظر بودیم زنگ بخوره, تا اولین نفری باشیم که تاژ کلاس میدوه بیرون...
*یک مدت از این مدادتراش رومیزی ها مد شده بود, هر کی از اونا داشت, خیلی باکلاس بود...
*کانالهای تلویزیون دوتا بیشتر نبود, کانال یک و کانال دو...
*پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود, یه طرفش آبی. بعد با طرف آبیش میخواستیم که خودکارو پاک کنیم, همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره میکرد یا سیاه و کثیف می شد...
*با آب ومایع ظرفشویی کف درست میکردیم, تو لوله خالی خودکار بیک فوت می کردیم تا حباب درست بشه...
* دبستان که بودیم, هر چی می پرسیدن و می موندیم توش, می گفتیم ما تا سر اینجا خوندیم...
* چرخ فلکی که چرخ و فلکش رو میآورد, 4تا بیشتر جا نداشت و با دست می چرخوندش...
*تو دبستان زنگ تفریح که تموم میشد, مأمورای آبخوری, دیگه نمیذاشتن آب بخوریم...
* تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم, تا خود مدرسه شوتش می کردیم...
* سرکلاس وقتی گچ تموم میشد, خدا خدا می کردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم, همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود می شکست, بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه...
*قدیما که تلویزیون کنترل نداشت, یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه, با پاش کانالها رو عوض کنه...
* دوست داشتیم مبصر صف شویم, تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم...
* اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم, بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم, مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده, ذوق مرگ می شدیم...
* از جلو نظاااااااااااااااام... به چپ چپپپپپپ...
* آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست, اونا یه درس از ما عقب تر باشن...
* وقتی مدادمونو می تراشیدیم, همش مواظب بودیم که این آشغال تراشش نشکنه, همینجوری هی پیچ بخوره...
* وقتی مشقامونو ننوشته بودیم, معلم که میومد بالا سرمون, الکی تو کیفمونو می گشتیم می گفتیم خانم دفترمونو جا گذاشتیم!!...
* برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه 'برگه امتحان' گنده نوشته بودن...
* اون روزایی که هوا برفی و بارونی بود, ناظم مدرسه می گفت, امروز صف نیست, مستقیم برید سر کلاس...
* وایمیسادیم تو صف... بعد ناظممون میگفت یه جوری بگید مرگ بر آمریکا تا صداتون برسه امریکا... ما هم اب---له , فکر میکردیم آمریکا کوچه بغلیه, از ته جیگر داد می زدیم...
و.......................
یادش بخیررررر
ای کاش هیچوقت بزرگ نمیشدیم,ای کاش.....
کی یادش میاد...
*تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم, بعد موقع امتحان, نفر وسطی باید می رفت زیر میز...
*سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه, می گفتیم: آآآآآآآآآ...
*موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم...
*زنگ آخر که میشد, کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون ومنتظر بودیم زنگ بخوره, تا اولین نفری باشیم که تاژ کلاس میدوه بیرون...
*یک مدت از این مدادتراش رومیزی ها مد شده بود, هر کی از اونا داشت, خیلی باکلاس بود...
*کانالهای تلویزیون دوتا بیشتر نبود, کانال یک و کانال دو...
*پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود, یه طرفش آبی. بعد با طرف آبیش میخواستیم که خودکارو پاک کنیم, همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره میکرد یا سیاه و کثیف می شد...
*با آب ومایع ظرفشویی کف درست میکردیم, تو لوله خالی خودکار بیک فوت می کردیم تا حباب درست بشه...
* دبستان که بودیم, هر چی می پرسیدن و می موندیم توش, می گفتیم ما تا سر اینجا خوندیم...
* چرخ فلکی که چرخ و فلکش رو میآورد, 4تا بیشتر جا نداشت و با دست می چرخوندش...
*تو دبستان زنگ تفریح که تموم میشد, مأمورای آبخوری, دیگه نمیذاشتن آب بخوریم...
* تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم, تا خود مدرسه شوتش می کردیم...
* سرکلاس وقتی گچ تموم میشد, خدا خدا می کردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم, همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود می شکست, بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه...
*قدیما که تلویزیون کنترل نداشت, یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه, با پاش کانالها رو عوض کنه...
* دوست داشتیم مبصر صف شویم, تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم...
* اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم, بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم, مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده, ذوق مرگ می شدیم...
* از جلو نظاااااااااااااااام... به چپ چپپپپپپ...
* آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست, اونا یه درس از ما عقب تر باشن...
* وقتی مدادمونو می تراشیدیم, همش مواظب بودیم که این آشغال تراشش نشکنه, همینجوری هی پیچ بخوره...
* وقتی مشقامونو ننوشته بودیم, معلم که میومد بالا سرمون, الکی تو کیفمونو می گشتیم می گفتیم خانم دفترمونو جا گذاشتیم!!...
* برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه 'برگه امتحان' گنده نوشته بودن...
* اون روزایی که هوا برفی و بارونی بود, ناظم مدرسه می گفت, امروز صف نیست, مستقیم برید سر کلاس...
* وایمیسادیم تو صف... بعد ناظممون میگفت یه جوری بگید مرگ بر آمریکا تا صداتون برسه امریکا... ما هم اب---له , فکر میکردیم آمریکا کوچه بغلیه, از ته جیگر داد می زدیم...
و.......................
یادش بخیررررر
ای کاش هیچوقت بزرگ نمیشدیم,ای کاش.....
۱۲.۱k
۰۹ آذر ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.