ببخشد بابت تاخیرم نت نداشتم ^-^قسمت19اوردم:
ببخشد بابت تاخیرم نت نداشتم ^-^قسمت19اوردم:
فصل نوزدهم
...................بکهیون.................
آخرین نگاهمو به گوشای چانیول کردم و از کلاس اومدم بیرون..
من ذوقققققققققققققق مرگگگگ .. اییی خدا یعینی یادشه ؟؟ اون روز خاصو؟
جیغغغغغغغغغ چانیول چقدر دراز شدهههههه من چانیول میخواااااااام
ماماااااااااان من چیزای دراز دوست دارم .. آی منحرف نشین -___- وووییی جیگر این گوش دراز وحشیووو بخورم .. گوش دراز من برگشتههه ..
صب کن ببینم این لوهانه ؟ حسی مثل کرم افتاد تو جونم که ببینم چشه امروز عین الاغ زوزه میکرد .. البته به این حس کرم مانند مامانم میگه فضولی ولی من میگم کرم درون .. بله ..
رفتم جلو که با صدای لوهان که داشت با وحشت به تائو میگفت " تو .. تو یه گرگینه ای" مواجهه شدم..
دهنم اندازه غار علی صدر باز مونده بود .. میخواستم برم سمتشون که دیدم چانیول داره میاد سمته من .. اه عجب وقتی هم داره میاد .. خدایا نیمد نیمد وقتی اومد یهو اومد .. چی دارم میگم ؟
با نیش باز رفتم سمتش تا نیاد جلوتر و بحث لوهان و تائو رو بشنوه گفتم " چطوری دراز؟"
چانیول خندید "هاهاهاهاها دراز ؟ خوبم کوتوله تو چطوری؟"
این بشر هنوز مثه بچگیاش چند تخته کم داره .. اخمام رفت تو هم " عمت کوتوله است من متناسبم "
چانیول خندید زبونشو دراورد و گفت "پس عمه ی تو هم درازه منم متناسبم"
اگه این میگه من متناسبم منم میگم من متناسبم پس این وسط کی متناسب نیست؟چشمامو گرد کردم و گفتم "به مامانه کای گفتی درااااز؟ اگه کای بفهمه .."
یهو یکی داد زد " یا ایها الناس بیایید نگاه کنین این بی ناموسا دارن درباره مامان من بحث میکنن"
خداااا من چه گناهی در حقت کردم گیر این قوم عجوج و مجوج افتادم؟
کای اومد سمته چانیول یقشو گرفت "زود تند سریع بگو ببینم که با ننه ی من چی کار داری؟ نفسسس کش مگه تو خودت خوار و مادر نداری ای پابلیک زاده؟"
چانیول با وحشت خندید "به جان مادرم من کاری نداشتم بکهیون .."
کای باچشمای خونی برگشت سمته من .. اب دهنمو فرودادم رفتم عقب کای میومد جلو " بکهیون اعتراف کن تا نکشتمت "
کای غیرتی شده الان الکی مثلا؟ با تته پته گفتم " اهم چیزه میدونی کای مامان تو عمه ی منه من که نمیتونم کاریش داشته باشم که چانیول داشت میگفت که .."
چانیول رفت عقب "من هیچی نگفتم کهههه "
کای یکی از ابروهاشو داد بالا و گفت "پس کی گفت مامانه کای؟"
میخواستم جوابشو بدم که " آخ آخ آخ گوشم ول کن ترو خدا اااایییییییی وایی هه می ول کن"
هه می با خنده کله ی چانیول رو تکون میداد میخوند "جیغغغغغ این میگه جواب خدااا ؟..چانی میگه من منه کله گنده ..من منه کله گنده"
نمیدونستم به این صحنه بخندم یا گریه کنم .. هه می گوشای چانی رو ول کرد و گفت " نمیدونم چه بلایی سر تو و بک بیارم ولی خب شما دوتا مسئولیتتون با من نیست ههههه "
وااا این چشه ؟ هه می چشمکی زد و رفت سمته در مدرسه .. یه چیزی درباره ی اینو سوها و هیونا مشکوکه .. بله مشکوکه ..
چانیول گوشاشو گرفت و گفت " این چقدر وحشیه؟"
سهون رفت سمتش و آروم گفت "ازدواج کنه درست میشه"
منو کای یه نگاه به هم انداختیم و زدیم زیر خنده " هه میو ازدواجججججججججج؟"
سهون -__- " وا خنده داره؟"
کای درحالی که میخندید گفت " هه می ازدواج کرده"
چانیول با چشمای گرد شده گفت " با کودوم بدبختی؟"
من که داشتم میخندیدم و گفتم " خب هه می هیچوقت نمیتونه ازدواج کنه با پسری پس .."
سهون "جیغغغغغغغغغغغغ با دختر ازدواج کرده؟"
کای به علامت منفی سرتکون داد و یه نگاه بهم کردو گفت " با خودش ازدواج کرده "
و دوتامون با هم پخش زمین شدیم ..
چانیول "یعنی چی؟ مگه میشه؟"
کای با خنده گفت "اوهوم روز عروسیش یه لباس عجیب پوشید و رفت کلیسا گفت عاشق خودش شده و خطبه ی عقد جاری شد کلیلیلی "
هرهر به قیافه چانیول و سهون میخندیدیم که یهو
" سکووووووووووووووووووت"
یا ابرفرض گلکسیه کبیر وارد میشود..دینگ دینگ دینگ
به صف وایسادیم کنار هم .. کریس دستشو پشتش گرفته بود و جلو ما راه میرفت ..یهو برگشت سمته ما "خب آهو کجاست ؟"
هی وای من کجای کار داداشکه اون اهو دیگه آهو نیست گرگی شده واسه خودش .. چانیول نیشخند زد "آقا اجازه؟ تو جنگل"
سهونم خندید که کریس داد زد " نیشت را ببندای مفلوک"
سهون خفه شد .. من اب دهنمو فرو دادم و گفتم "آهو رفت خونه"
کریس -__- " غلط کرد .. برید بگیریدش بیارینش اینجا میخوام بخورمش"
با وحشت گفتم " لوهانو؟"
کریس "اره مشگلیه؟"
سهون اخم کرد و با جدیت گفت " تو غلط میکنی لوهان مال منه .. ا یعنی مال من نیست نه یعینی اهم چیزه ..."
خااااااک تو سرم سهون گی؟ هممون اینجوری 0__0 نگاهش میکردیم که کریس رفت روبه روی سهون ایستاد " چی گفتی؟ فکر کنم گوشام اشتباه شنید"
سهون با وحش
فصل نوزدهم
...................بکهیون.................
آخرین نگاهمو به گوشای چانیول کردم و از کلاس اومدم بیرون..
من ذوقققققققققققققق مرگگگگ .. اییی خدا یعینی یادشه ؟؟ اون روز خاصو؟
جیغغغغغغغغغ چانیول چقدر دراز شدهههههه من چانیول میخواااااااام
ماماااااااااان من چیزای دراز دوست دارم .. آی منحرف نشین -___- وووییی جیگر این گوش دراز وحشیووو بخورم .. گوش دراز من برگشتههه ..
صب کن ببینم این لوهانه ؟ حسی مثل کرم افتاد تو جونم که ببینم چشه امروز عین الاغ زوزه میکرد .. البته به این حس کرم مانند مامانم میگه فضولی ولی من میگم کرم درون .. بله ..
رفتم جلو که با صدای لوهان که داشت با وحشت به تائو میگفت " تو .. تو یه گرگینه ای" مواجهه شدم..
دهنم اندازه غار علی صدر باز مونده بود .. میخواستم برم سمتشون که دیدم چانیول داره میاد سمته من .. اه عجب وقتی هم داره میاد .. خدایا نیمد نیمد وقتی اومد یهو اومد .. چی دارم میگم ؟
با نیش باز رفتم سمتش تا نیاد جلوتر و بحث لوهان و تائو رو بشنوه گفتم " چطوری دراز؟"
چانیول خندید "هاهاهاهاها دراز ؟ خوبم کوتوله تو چطوری؟"
این بشر هنوز مثه بچگیاش چند تخته کم داره .. اخمام رفت تو هم " عمت کوتوله است من متناسبم "
چانیول خندید زبونشو دراورد و گفت "پس عمه ی تو هم درازه منم متناسبم"
اگه این میگه من متناسبم منم میگم من متناسبم پس این وسط کی متناسب نیست؟چشمامو گرد کردم و گفتم "به مامانه کای گفتی درااااز؟ اگه کای بفهمه .."
یهو یکی داد زد " یا ایها الناس بیایید نگاه کنین این بی ناموسا دارن درباره مامان من بحث میکنن"
خداااا من چه گناهی در حقت کردم گیر این قوم عجوج و مجوج افتادم؟
کای اومد سمته چانیول یقشو گرفت "زود تند سریع بگو ببینم که با ننه ی من چی کار داری؟ نفسسس کش مگه تو خودت خوار و مادر نداری ای پابلیک زاده؟"
چانیول با وحشت خندید "به جان مادرم من کاری نداشتم بکهیون .."
کای باچشمای خونی برگشت سمته من .. اب دهنمو فرودادم رفتم عقب کای میومد جلو " بکهیون اعتراف کن تا نکشتمت "
کای غیرتی شده الان الکی مثلا؟ با تته پته گفتم " اهم چیزه میدونی کای مامان تو عمه ی منه من که نمیتونم کاریش داشته باشم که چانیول داشت میگفت که .."
چانیول رفت عقب "من هیچی نگفتم کهههه "
کای یکی از ابروهاشو داد بالا و گفت "پس کی گفت مامانه کای؟"
میخواستم جوابشو بدم که " آخ آخ آخ گوشم ول کن ترو خدا اااایییییییی وایی هه می ول کن"
هه می با خنده کله ی چانیول رو تکون میداد میخوند "جیغغغغغ این میگه جواب خدااا ؟..چانی میگه من منه کله گنده ..من منه کله گنده"
نمیدونستم به این صحنه بخندم یا گریه کنم .. هه می گوشای چانی رو ول کرد و گفت " نمیدونم چه بلایی سر تو و بک بیارم ولی خب شما دوتا مسئولیتتون با من نیست ههههه "
وااا این چشه ؟ هه می چشمکی زد و رفت سمته در مدرسه .. یه چیزی درباره ی اینو سوها و هیونا مشکوکه .. بله مشکوکه ..
چانیول گوشاشو گرفت و گفت " این چقدر وحشیه؟"
سهون رفت سمتش و آروم گفت "ازدواج کنه درست میشه"
منو کای یه نگاه به هم انداختیم و زدیم زیر خنده " هه میو ازدواجججججججججج؟"
سهون -__- " وا خنده داره؟"
کای درحالی که میخندید گفت " هه می ازدواج کرده"
چانیول با چشمای گرد شده گفت " با کودوم بدبختی؟"
من که داشتم میخندیدم و گفتم " خب هه می هیچوقت نمیتونه ازدواج کنه با پسری پس .."
سهون "جیغغغغغغغغغغغغ با دختر ازدواج کرده؟"
کای به علامت منفی سرتکون داد و یه نگاه بهم کردو گفت " با خودش ازدواج کرده "
و دوتامون با هم پخش زمین شدیم ..
چانیول "یعنی چی؟ مگه میشه؟"
کای با خنده گفت "اوهوم روز عروسیش یه لباس عجیب پوشید و رفت کلیسا گفت عاشق خودش شده و خطبه ی عقد جاری شد کلیلیلی "
هرهر به قیافه چانیول و سهون میخندیدیم که یهو
" سکووووووووووووووووووت"
یا ابرفرض گلکسیه کبیر وارد میشود..دینگ دینگ دینگ
به صف وایسادیم کنار هم .. کریس دستشو پشتش گرفته بود و جلو ما راه میرفت ..یهو برگشت سمته ما "خب آهو کجاست ؟"
هی وای من کجای کار داداشکه اون اهو دیگه آهو نیست گرگی شده واسه خودش .. چانیول نیشخند زد "آقا اجازه؟ تو جنگل"
سهونم خندید که کریس داد زد " نیشت را ببندای مفلوک"
سهون خفه شد .. من اب دهنمو فرو دادم و گفتم "آهو رفت خونه"
کریس -__- " غلط کرد .. برید بگیریدش بیارینش اینجا میخوام بخورمش"
با وحشت گفتم " لوهانو؟"
کریس "اره مشگلیه؟"
سهون اخم کرد و با جدیت گفت " تو غلط میکنی لوهان مال منه .. ا یعنی مال من نیست نه یعینی اهم چیزه ..."
خااااااک تو سرم سهون گی؟ هممون اینجوری 0__0 نگاهش میکردیم که کریس رفت روبه روی سهون ایستاد " چی گفتی؟ فکر کنم گوشام اشتباه شنید"
سهون با وحش
۲۵.۴k
۱۴ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.