.
.
باید خدا را بردارم
بگذارم در کوله پشتی
ببرم یک گوشه ی دنج
تنهایی
یکی یکی آرزوهایتان را بگویم
بعد در چشمانش خیره شوم
بگویم
از فکرت هم بیرون بینداز که من
دستِ خالی از اینجا می روم
من می دانم تو تمامِ آرزوها را براورده می کنی
اما
بیرونِ این چهارگوشِ تنهایی من و تو
خیلی ها دارند خدایی می کنند
می دانی که چه می گویم ؟
دل می شکنند و آخرش می گویند
عزیزم! خدا نخواست
دل خوش می کنند و میانه ی راه
می گویند
خدا دلت را خوش کند من که بنده ای بیش نیستم !
و می روند
و می شکنند
من که می دانم تو همه ی این ها را می دانی
من که می دانم بغضت از برایِ بی وفایی من و همه ی من هاست
اما تو بیا و خدایی کن
و کوله پشتیِ مرا
پر کن از آرزوهایِ زیبایشان
عیدی می خواهیم .!
باید خدا را بردارم
بگذارم در کوله پشتی
ببرم یک گوشه ی دنج
تنهایی
یکی یکی آرزوهایتان را بگویم
بعد در چشمانش خیره شوم
بگویم
از فکرت هم بیرون بینداز که من
دستِ خالی از اینجا می روم
من می دانم تو تمامِ آرزوها را براورده می کنی
اما
بیرونِ این چهارگوشِ تنهایی من و تو
خیلی ها دارند خدایی می کنند
می دانی که چه می گویم ؟
دل می شکنند و آخرش می گویند
عزیزم! خدا نخواست
دل خوش می کنند و میانه ی راه
می گویند
خدا دلت را خوش کند من که بنده ای بیش نیستم !
و می روند
و می شکنند
من که می دانم تو همه ی این ها را می دانی
من که می دانم بغضت از برایِ بی وفایی من و همه ی من هاست
اما تو بیا و خدایی کن
و کوله پشتیِ مرا
پر کن از آرزوهایِ زیبایشان
عیدی می خواهیم .!
۲.۲k
۲۶ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.