سهم احمدی نژاد و جلیلی از توافق هسته ای!
سهم احمدی نژاد و جلیلی از توافق هسته ای!
***********************
الان که قاعدتا باید وقت وحدت و این صحبت ها باشد اما داستان اسف باریست که میبینی بعضی ها بدون آنکه نیت شوخی داشته باشند با اعتماد به نفس تمام قصد دارند سهمی هم برای احمدی نژاد و جلیلی و سیاست هایشان در توافق اخیر بیابند. خلاصه ی حرفشان این است که ما مقاومت کردیم و آمریکا به دلیل مقاومت ما تن به مذاکرات و توافق داد و سر همان مقاومت ها از آن ها امتیاز گرفتیم.
***********************
این ها اساسا درک درستی از آچه اتفاق افتاد و دلیل آنکه توافق شد ندارند.
دلیل اصلی آنکه توافق شد این بود که دو طرف این داستان اراده ی رسیدن به راه حل را از طریق دیپلماسی داشتند.
اگر در دوران احمدی نژاد و جلیلی این اتفاق نیفتاد نه این بود که آمریکا هنوز سیلی چند هزار سانتریفیوژی!! از ایران نخورده بود بلکه این بود که یک طرف ماجرا دلش نمی خواست توافق کند. به قول ولایتی می رفت و در جلسات بیانیه خودش را می خواند. این "بیانیه خواندن " ها و بعد "صد تا سانتریفیوژ گذاشتن روش” ها و"درصد بالا بردن" ها در ادامه ی همان سیاست مواجهه ی احمدی نژاد با مخالفان داخلی اش بود که در خلاصه ترین شکلش می شود: رو کم کنی و حال گیری از طرف مقابل.
تمام عشق جلیلی و تیمش این بود که برود در روی آمریکایی ها و در یک بیانیه مثلن چهار تا تیکه بار طرف کنند. عین همان بگم بگم ها و زرنگ بازی ها فقط در لباسی زیبا تر.
اگر ایران در زمان خاتمی نتوانست با غربی ها توافقی پایدار کند دلیلش این بود که آن طرف میز (دولت بوش) دلش نمی خواست توافقی حاصل شود و مایل بود جریان پرونده ی ایران همانند عراق به جای باریک برسد.
وگرنه سال ۲۰۰۵ در شش ماه آخر دولت اصلاحات همین محمد جواد ظریف پای مذاکره با اروپایی ها نشست (آن زمان آمریکا در مذاکرات شرکت نمی کرد چون پیش شرط توقف کامل غنی سازی پیش از مذاکره را گذاشته بود) و پیشنهاد هایی بسیار جذاب برای اروپایی ها ارائه کرد. اروپایی های خوشحال وقتی نظر منفی آمریکایی ها را شنیدند فهمیدند که برنامه بر سر بندهای توافق نیست بلکه توافق نکردن هدف است.
بدون هیچ کدام از این قطعنامه ها که جای قطعنامه دان آن ها خود ما را پاره کرد هم می شد به توافق رسید اگر از همان روز اول همین طرف ها با همین نیت دو طرف میز نشسته بودند. می شد بی آنکه این همه ضرر اقتصادی بر ما وارد شود و کسی در این راه شهید شود و یا با برخی همسایگانمان دشمن شویم هم این مسئله را در ابعادی کوچک تر و کم هزینه تر حل کرد. اما حسرتا که تمام آن فرصت ها به دلیل نادانی و کوتولگی دولتمردان وقت از دست رفت.
۱- بوش نمی خواست تحت هیچ شرایطی با ایران به توافق برسد
برای دولت بوش پرونده ی هسته ای تنها بهانه ای بود برای انداختن ایران در همان مسیری که عراق افتاد. آن یکی جنگ به بهانه ی سلاح های کشتار جمعی و این یکی هم برنامه ی هسته ای. برای مشروع جلوه دادن این حمله هم هیچ چیز بهتر از یک پرونده در شورای امنیت و تحریم و در نهایت حمله نبود. همان سناریوی تکراری. در ابن سناریو بهترین کار برای آمریکای جنگ طلب مقاومت ایران است و تسهیل کار او در داشتن بهانه های بیشتر.
در اکتبر ۲۰۰۳ بیانیه ی معروف تهران در سعد آباد با حضور وزرای خارجه ی آلمان انگلیس و فرانسه صادر شد. در آن بیانیه ایران برای مدت شش ماه غنی سازی را تعلیق کرد و در مقابل اروپایی ها متعد شدند که در ماحصل مذاکرات "غنی سازی در خاک ایران” را به رسمیت بشناسند. شش ماه گذشت اما به دلیل کارشکنی آمریکا پیش نرفت و پس از مدتی ایران غنی سازی را از سر گرفت (در آن زمان ایران چیزی در حدود ۱۰۰ سانتریفیوژ داشت)
وزرای اروپایی از آنجا که با ایران تعامل داشتند خواستار حل این مسئله بودند و همزمان از مسیر جنگ آگاه بودند. جک استرا در خاطراتش گفته که رفتار آمریکا در پرونده ی هسته ای ایران برای راه انداختن جنگ بود.
آن هایی که فکر می کنند جنگ با ایران دور بود و آمریکا هیچ وقت این کار را نمی کرد زیادی روی شعور دولت بوش حساب باز کرده اند. طرح اولیه ای که دیک چنی به کنگره ی آمریکا برده بود حمله ی همزمان به ایران و عراق بود (شش ماه پیش از آغاز تهاجم). در کنگره اما به دلایل مختلف چانه زدند و ایرانش را گذاشتند برای بعد.
۲- برنامه ی هسته ای همیشه یک بهانه بود
همانطور که برنامه ی هسته ای بهانه ی بوش برای انزوا و در نهایت حمله ی نظامی به ایران بود برای دولت اوباما هم کمابیش همینگونه بود. اساسا استراتژی اوباما همانگونه که در دو مصاحبه ی پیشین خود به فریدمن گفته ریسک پذیری مدیریت شده در مقابل دشمنان کوچک تر آمریکا بود. به این معنی که آمریکا به جای وضع تحریم های گوناگون شروع به مراوده با آن ها و تشویق به عدم دشمنی با آمریکا می کند.
***********************
الان که قاعدتا باید وقت وحدت و این صحبت ها باشد اما داستان اسف باریست که میبینی بعضی ها بدون آنکه نیت شوخی داشته باشند با اعتماد به نفس تمام قصد دارند سهمی هم برای احمدی نژاد و جلیلی و سیاست هایشان در توافق اخیر بیابند. خلاصه ی حرفشان این است که ما مقاومت کردیم و آمریکا به دلیل مقاومت ما تن به مذاکرات و توافق داد و سر همان مقاومت ها از آن ها امتیاز گرفتیم.
***********************
این ها اساسا درک درستی از آچه اتفاق افتاد و دلیل آنکه توافق شد ندارند.
دلیل اصلی آنکه توافق شد این بود که دو طرف این داستان اراده ی رسیدن به راه حل را از طریق دیپلماسی داشتند.
اگر در دوران احمدی نژاد و جلیلی این اتفاق نیفتاد نه این بود که آمریکا هنوز سیلی چند هزار سانتریفیوژی!! از ایران نخورده بود بلکه این بود که یک طرف ماجرا دلش نمی خواست توافق کند. به قول ولایتی می رفت و در جلسات بیانیه خودش را می خواند. این "بیانیه خواندن " ها و بعد "صد تا سانتریفیوژ گذاشتن روش” ها و"درصد بالا بردن" ها در ادامه ی همان سیاست مواجهه ی احمدی نژاد با مخالفان داخلی اش بود که در خلاصه ترین شکلش می شود: رو کم کنی و حال گیری از طرف مقابل.
تمام عشق جلیلی و تیمش این بود که برود در روی آمریکایی ها و در یک بیانیه مثلن چهار تا تیکه بار طرف کنند. عین همان بگم بگم ها و زرنگ بازی ها فقط در لباسی زیبا تر.
اگر ایران در زمان خاتمی نتوانست با غربی ها توافقی پایدار کند دلیلش این بود که آن طرف میز (دولت بوش) دلش نمی خواست توافقی حاصل شود و مایل بود جریان پرونده ی ایران همانند عراق به جای باریک برسد.
وگرنه سال ۲۰۰۵ در شش ماه آخر دولت اصلاحات همین محمد جواد ظریف پای مذاکره با اروپایی ها نشست (آن زمان آمریکا در مذاکرات شرکت نمی کرد چون پیش شرط توقف کامل غنی سازی پیش از مذاکره را گذاشته بود) و پیشنهاد هایی بسیار جذاب برای اروپایی ها ارائه کرد. اروپایی های خوشحال وقتی نظر منفی آمریکایی ها را شنیدند فهمیدند که برنامه بر سر بندهای توافق نیست بلکه توافق نکردن هدف است.
بدون هیچ کدام از این قطعنامه ها که جای قطعنامه دان آن ها خود ما را پاره کرد هم می شد به توافق رسید اگر از همان روز اول همین طرف ها با همین نیت دو طرف میز نشسته بودند. می شد بی آنکه این همه ضرر اقتصادی بر ما وارد شود و کسی در این راه شهید شود و یا با برخی همسایگانمان دشمن شویم هم این مسئله را در ابعادی کوچک تر و کم هزینه تر حل کرد. اما حسرتا که تمام آن فرصت ها به دلیل نادانی و کوتولگی دولتمردان وقت از دست رفت.
۱- بوش نمی خواست تحت هیچ شرایطی با ایران به توافق برسد
برای دولت بوش پرونده ی هسته ای تنها بهانه ای بود برای انداختن ایران در همان مسیری که عراق افتاد. آن یکی جنگ به بهانه ی سلاح های کشتار جمعی و این یکی هم برنامه ی هسته ای. برای مشروع جلوه دادن این حمله هم هیچ چیز بهتر از یک پرونده در شورای امنیت و تحریم و در نهایت حمله نبود. همان سناریوی تکراری. در ابن سناریو بهترین کار برای آمریکای جنگ طلب مقاومت ایران است و تسهیل کار او در داشتن بهانه های بیشتر.
در اکتبر ۲۰۰۳ بیانیه ی معروف تهران در سعد آباد با حضور وزرای خارجه ی آلمان انگلیس و فرانسه صادر شد. در آن بیانیه ایران برای مدت شش ماه غنی سازی را تعلیق کرد و در مقابل اروپایی ها متعد شدند که در ماحصل مذاکرات "غنی سازی در خاک ایران” را به رسمیت بشناسند. شش ماه گذشت اما به دلیل کارشکنی آمریکا پیش نرفت و پس از مدتی ایران غنی سازی را از سر گرفت (در آن زمان ایران چیزی در حدود ۱۰۰ سانتریفیوژ داشت)
وزرای اروپایی از آنجا که با ایران تعامل داشتند خواستار حل این مسئله بودند و همزمان از مسیر جنگ آگاه بودند. جک استرا در خاطراتش گفته که رفتار آمریکا در پرونده ی هسته ای ایران برای راه انداختن جنگ بود.
آن هایی که فکر می کنند جنگ با ایران دور بود و آمریکا هیچ وقت این کار را نمی کرد زیادی روی شعور دولت بوش حساب باز کرده اند. طرح اولیه ای که دیک چنی به کنگره ی آمریکا برده بود حمله ی همزمان به ایران و عراق بود (شش ماه پیش از آغاز تهاجم). در کنگره اما به دلایل مختلف چانه زدند و ایرانش را گذاشتند برای بعد.
۲- برنامه ی هسته ای همیشه یک بهانه بود
همانطور که برنامه ی هسته ای بهانه ی بوش برای انزوا و در نهایت حمله ی نظامی به ایران بود برای دولت اوباما هم کمابیش همینگونه بود. اساسا استراتژی اوباما همانگونه که در دو مصاحبه ی پیشین خود به فریدمن گفته ریسک پذیری مدیریت شده در مقابل دشمنان کوچک تر آمریکا بود. به این معنی که آمریکا به جای وضع تحریم های گوناگون شروع به مراوده با آن ها و تشویق به عدم دشمنی با آمریکا می کند.
۱۴.۴k
۳۰ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.