بخش دوم
بخش دوم
اشتیاق ایرانیان به اسلام
در ادامه سخنان بزرگان و مورخین
در این باره جناب ابن خلدون چنین می گوید؛ «بیشتر دانشوران اسلام ایرانیاند.»
نقش برجسته ایرانیان در توسعه تمدّن و علوم اسلامی و تدوین هزاران کتاب در این زمینه، گویای عشق و علاقه مضاعف این قوم به مکتب اسلام است. این عشق و ارادت ایرانیان سبب شد تا این سرزمین مهد اندیشمندان اسلامی شود.
به عنوان نمونه ؛
مؤلفین «صحاح ستّة» اهل سنت، و صاحبان «کتب اربعة» شیعه، همگی ایرانی هستند.
محمد بن اسماعیل بخاری، مولف «صحیح بخاری» از بخارا؛ مسلم بن حجاج، مولف «صحیح مسلم» از نیشابور؛ سلیمان بن اشعث معروف به ابو داود سجستانی، مولف «سنن ابو داود» از سیستان؛ محمد بن عیسی ترمذی، مولف «جامع ترمذی» از ترمذ خراسان؛ احمد بن علی بن شعیب نسائی، مولف «سنن نسائی» و محمد بن یزید بن ماجه، مولف «سنن ابن ماجه» از قزوین می باشند.
علاوه بر این، جای انکار نیست که ابو علی سینا، خواجه نصیر الدین، فردوسی، شیخ شهاب الدین سهروردی ، قطب الدین شیرازی ، قطب الدین رازی، خوارزمی، ابوریحان بیرونی، محمد بن زکریای رازی، عمر خیام، از اندیشمندان ایرانی اند.
برخواستن تعداد زیادی از محقّقان ایرانی مسلمان، نشان از تحوّل درونی، و نه زور و فشار اجتماعی است، زیرا با فشار نمی توان شاهد تحوّل و پیشرفت بود.
در نتیجه می توان گفت ایرانیان مکتب اسلام را با اختیار و با اشتیاق پذیرفتند، و طبق شواهد تاریخی، اکثر ایرانیان پس از گذشت مدّتی از فتح ایران، به اسلام گرویدند. به عبارتی ایرانیان کم کم و در طی چند قرن، پس از آشنایی با مکتب اسلام، به این آئین معتقد شدند.
اما آنچه نباید فراموش کرد اینست که اشتیاق ایرانیان به اسلام در طول چند قرن، منافاتی با اجبار در پذیرش بعضی از اصول اسلامی از سوی فاتحان ندارد و آن را نفی نمی کند و حتی چه بسا در مواردی،اِعمال خشونت از سوی فاتحین بر خلاف دستورات اسلام سبب می شده عدّه ای اظهاراسلام کنند( بدون آنکه اسلام قلبی آورند)) در باره این مطلب گفته خواهد آمد)
امّا سخن ما این است که همین گروه با گذشت زمان و آشنایی با معارف اسلامی٬ به این آیین علاقه مند شده و ایمان آوردند.
در پایان صحبتی از جناب زرینکوب رو به عنوان حسن ختام می آورم
دو قرن سکوت چاپ دوم ص ۲۲۵
« بسیاری از ایرانیان از همان آغازکار دین مسلمانی را با شور و شوق پذیره شدند. دین تازه ای را که عربان آورده بودند، از آیین دیرین نیاکان خویش برتر می یافتند و ثنویت مبهم و تاریک زرتشتی را در برابر توحید محض و بی شائبه اسلام شرک و کفر می شناختند.
آن شور حماسی نیز که در طبایع تند و سرکش هست (و آنان را وا می دارد که هرچه راپاک ونیک درست است ایرانی بشمارند و هرچه زشت و پلید و نادرست است غیر ایرانی بدانند) در دلهای آنها نبود. از این رو آیین مسلمانی را دینی پاک و آسان ودرست یافتند و باشوق و مهر بدان گرویدند.
با این همه در عین آنکه دین اعراب را پذیرفتند، آنان را تحت نفوذ و تاثیر فرهنگ و تربیت خود فرو بردند.»
پایان بخش دوم
منتظر بخش های بعد باشید.....
اشتیاق ایرانیان به اسلام
در ادامه سخنان بزرگان و مورخین
در این باره جناب ابن خلدون چنین می گوید؛ «بیشتر دانشوران اسلام ایرانیاند.»
نقش برجسته ایرانیان در توسعه تمدّن و علوم اسلامی و تدوین هزاران کتاب در این زمینه، گویای عشق و علاقه مضاعف این قوم به مکتب اسلام است. این عشق و ارادت ایرانیان سبب شد تا این سرزمین مهد اندیشمندان اسلامی شود.
به عنوان نمونه ؛
مؤلفین «صحاح ستّة» اهل سنت، و صاحبان «کتب اربعة» شیعه، همگی ایرانی هستند.
محمد بن اسماعیل بخاری، مولف «صحیح بخاری» از بخارا؛ مسلم بن حجاج، مولف «صحیح مسلم» از نیشابور؛ سلیمان بن اشعث معروف به ابو داود سجستانی، مولف «سنن ابو داود» از سیستان؛ محمد بن عیسی ترمذی، مولف «جامع ترمذی» از ترمذ خراسان؛ احمد بن علی بن شعیب نسائی، مولف «سنن نسائی» و محمد بن یزید بن ماجه، مولف «سنن ابن ماجه» از قزوین می باشند.
علاوه بر این، جای انکار نیست که ابو علی سینا، خواجه نصیر الدین، فردوسی، شیخ شهاب الدین سهروردی ، قطب الدین شیرازی ، قطب الدین رازی، خوارزمی، ابوریحان بیرونی، محمد بن زکریای رازی، عمر خیام، از اندیشمندان ایرانی اند.
برخواستن تعداد زیادی از محقّقان ایرانی مسلمان، نشان از تحوّل درونی، و نه زور و فشار اجتماعی است، زیرا با فشار نمی توان شاهد تحوّل و پیشرفت بود.
در نتیجه می توان گفت ایرانیان مکتب اسلام را با اختیار و با اشتیاق پذیرفتند، و طبق شواهد تاریخی، اکثر ایرانیان پس از گذشت مدّتی از فتح ایران، به اسلام گرویدند. به عبارتی ایرانیان کم کم و در طی چند قرن، پس از آشنایی با مکتب اسلام، به این آئین معتقد شدند.
اما آنچه نباید فراموش کرد اینست که اشتیاق ایرانیان به اسلام در طول چند قرن، منافاتی با اجبار در پذیرش بعضی از اصول اسلامی از سوی فاتحان ندارد و آن را نفی نمی کند و حتی چه بسا در مواردی،اِعمال خشونت از سوی فاتحین بر خلاف دستورات اسلام سبب می شده عدّه ای اظهاراسلام کنند( بدون آنکه اسلام قلبی آورند)) در باره این مطلب گفته خواهد آمد)
امّا سخن ما این است که همین گروه با گذشت زمان و آشنایی با معارف اسلامی٬ به این آیین علاقه مند شده و ایمان آوردند.
در پایان صحبتی از جناب زرینکوب رو به عنوان حسن ختام می آورم
دو قرن سکوت چاپ دوم ص ۲۲۵
« بسیاری از ایرانیان از همان آغازکار دین مسلمانی را با شور و شوق پذیره شدند. دین تازه ای را که عربان آورده بودند، از آیین دیرین نیاکان خویش برتر می یافتند و ثنویت مبهم و تاریک زرتشتی را در برابر توحید محض و بی شائبه اسلام شرک و کفر می شناختند.
آن شور حماسی نیز که در طبایع تند و سرکش هست (و آنان را وا می دارد که هرچه راپاک ونیک درست است ایرانی بشمارند و هرچه زشت و پلید و نادرست است غیر ایرانی بدانند) در دلهای آنها نبود. از این رو آیین مسلمانی را دینی پاک و آسان ودرست یافتند و باشوق و مهر بدان گرویدند.
با این همه در عین آنکه دین اعراب را پذیرفتند، آنان را تحت نفوذ و تاثیر فرهنگ و تربیت خود فرو بردند.»
پایان بخش دوم
منتظر بخش های بعد باشید.....
۳.۲k
۰۴ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.