سرمای دوری...
سرمای دوری...
میان این همه سرمای دوری
دلم گرم تو دارد
نفس با یاد تو آید
بیا بنگر وجودم را
که نامت حک شده با خاطراتت...
و میان دفترم گلبرگ خشکی بود که هنوز طراوت نفسهایت را بر وجودم میدمید.
+[ تاریخ چهارشنبه هفدهم دی 1393 نویسنده اشکان | comment ]
من از خویش تا بی انتها دورم...
بر بلندای تنهایی خویش،دیوار سکوت میسازم...
عکس خاطراتم،هنوز روی دیوار جا گرفته...
میبینی...شیشه اش شکسته...
نمیدانم کدام طوفان وجودم طغیان کرده است...
آهی میکشم...شاید سکوتم بشکند...
قطره اشکی که تنها امید خاموشی بر این آه سوزان وجودم خواهد بود...
من از خویش تا بی انتها دورم...!!!
+[ تاریخ چهارشنبه هفدهم دی 1393 نویسنده اشکان | comment ]
شانه هایت...
عجیب احساس سنگینی روی شانه هایم میکنم...
یادت هست...گفتی شانه هایت را به من بسپار...
از وقتی رفتی عادت به سنگینی شانه هایم ندارم...
کاش بودی...باز به خودت میسپردمشان...
+[ تاریخ شنبه بیست و دوم آذر 1393 نویسنده اشکان | comment ]
سرمای دوری...
شیشه را دیدی که طاقت سرمای زیاد ندارد و ترک می خورد...
این سرمای دوری هم دلم را ناجوانمردانه شکست...
آرومم
ولی سرد است
تنم
وجودم
چشمانم بسته است
گویی دنیا روی تنم سنگینی میکند
صدای شکستن ذره ذره وجودم گوش را کر میکند
دلم پر از سرمای تنهایی است
آن هم میشکند
خانه تنهاییم چقدر تنگ است
تاریک
حتی گرمای نفسی هم نیست
میمانم اینجا
تا زمانی که فریاد زنند
مرده ها برخیزید...
روی مزارم سنگی نیست بر خاکش بنویسید:
"رفتن زود بود و آمدن دیر و چه زود دیر می شود"
+[ تاریخ شنبه بیست و دوم آذر 1393 نویسنده اشکان | comment ]
حوض نقاشی...
میان نقاشی هایم همیشه حوض کوچک آبی بود...
شاید میان ذهنم یک ماهی از بی آبی داشت،میمرد...!
+[ تاریخ شنبه بیست و دوم آذر 1393 نویسنده اشکان | comment ]
اوج...
گاهی باید به اوج گرفتن اندیشید نه فقط پرواز...
کرکس ها هم پرواز میکنند...
پرنده بودن در اوج ریباست...
+[ تاریخ شنبه بیست و دوم آذر 1393 نویسنده اشکان | comment ]
عبور...
من از غبار دوزخم...
نیم شوم خیال تو...
من از عبور گذشته ام...
به حال من،هوای تو...
+[ تاریخ شنبه بیست و دوم آذر 1393 نویسنده اشکان | comment ]
سیب...
سیب افتاد و جهانم سنگین شد...
پای درخت سیب دلی غمگین شد...
افتادی و اندیشه من پیش خداست...
افتادن هر چیز کنار،سیب جداست...
طعم زیبای تو را در یاد خواهم داشت...
جای افتادن تو،گلی خواهم کاشت...
+[ تاریخ جمعه هفتم آذر 1393 نویسنده اشکان | comment ]
برگ پاییز...
من از پاییز،نگاهم رو به یک برگ است
من از پاییز،نوشتارم فقط متن است
ماه آبانم،سر آغاز بودن من به این دنیاست
صدای مرد آبانی،یه انشایی رو به فرداست
مهر پاییزت گرچه می رود بیرون از این فصل
مهر مرد آبانی به پهنای یک عمر،باقیست...
+[ تاریخ جمعه هفتم آذر 1393 نویسنده اشکان | comment ]
سلامی دوباره...
سلام خدمت دوستان عزیز و مهربانم...
خیلی وقت بود نبودم و معذرت که پیام ها و حضور شما رو بدون پاسخ گذاشتم.
امیدوارم لحظه هایی همیشه زیبا کنار زندگی شما جا داشته باشد.
موفق و سربلند باشید تک تک شما عزیزان.
+[ تاریخ جمعه هفتم آذر 1393 نویسنده اشکان | comment ]
سلام...
سلام به دوستان عزیز و همراهان مهربان وبلاگ...
نمیدونم باید گله کنم یا اینکه شما گله مند باشید از من...
همونطور که میبینید و میدونید چند وقتی هست که نتونستم مثل قبل تو وب باشم و به شما عزیزان سر بزنم...
امیدوارم از اینکه بعضی از شما بودین و من نبودم ناراحت نشده باشید...
اما گلایه من از دوستانی هست که تا من نبودم اونا قبل تر از من نبودن...
خب نمیدونم باید باشم یا نه...اما قطعا خودم دوس دارم مثل قبل در کنار شما باشم...
امیدوارم شما هم دوست داشته باشید که مثل قبل تو وب فعالیت داشته باشم...و این نیاز و بستگی به حضور شما داره...اگه شما نباشید منم نای موندن نخواهم داشت...اما با حضور شما دلگرمی برای بودنم زیادتر خواهد بود...
و در پایان کلامم،میخوام از دوستان و همراهان قدیمی وب و اونایی که حال و هوای خاصی در وب و ارتباط خاصی داشتیم معذرت بخوام...امیدوارم از روی کم لطفی بنده نبینید...گاهی مشغله ها و گرفتاری ها واقعا زیاده و به اجبار بایستی دور باشی از این فضا...اما امیدوارم حضورتون رو مجدد در وب داشته باشیم...
برای تک تک شما مهربانان آرزوی بهترین لحظه هارو دارم و خیلی ممنون از نگاهی که همیشه به وب تقدیم کردین...
موفق و سربلند باشید...
+[ تاریخ پنجشنبه سی ام مرداد 1393 نویسنده
میان این همه سرمای دوری
دلم گرم تو دارد
نفس با یاد تو آید
بیا بنگر وجودم را
که نامت حک شده با خاطراتت...
و میان دفترم گلبرگ خشکی بود که هنوز طراوت نفسهایت را بر وجودم میدمید.
+[ تاریخ چهارشنبه هفدهم دی 1393 نویسنده اشکان | comment ]
من از خویش تا بی انتها دورم...
بر بلندای تنهایی خویش،دیوار سکوت میسازم...
عکس خاطراتم،هنوز روی دیوار جا گرفته...
میبینی...شیشه اش شکسته...
نمیدانم کدام طوفان وجودم طغیان کرده است...
آهی میکشم...شاید سکوتم بشکند...
قطره اشکی که تنها امید خاموشی بر این آه سوزان وجودم خواهد بود...
من از خویش تا بی انتها دورم...!!!
+[ تاریخ چهارشنبه هفدهم دی 1393 نویسنده اشکان | comment ]
شانه هایت...
عجیب احساس سنگینی روی شانه هایم میکنم...
یادت هست...گفتی شانه هایت را به من بسپار...
از وقتی رفتی عادت به سنگینی شانه هایم ندارم...
کاش بودی...باز به خودت میسپردمشان...
+[ تاریخ شنبه بیست و دوم آذر 1393 نویسنده اشکان | comment ]
سرمای دوری...
شیشه را دیدی که طاقت سرمای زیاد ندارد و ترک می خورد...
این سرمای دوری هم دلم را ناجوانمردانه شکست...
آرومم
ولی سرد است
تنم
وجودم
چشمانم بسته است
گویی دنیا روی تنم سنگینی میکند
صدای شکستن ذره ذره وجودم گوش را کر میکند
دلم پر از سرمای تنهایی است
آن هم میشکند
خانه تنهاییم چقدر تنگ است
تاریک
حتی گرمای نفسی هم نیست
میمانم اینجا
تا زمانی که فریاد زنند
مرده ها برخیزید...
روی مزارم سنگی نیست بر خاکش بنویسید:
"رفتن زود بود و آمدن دیر و چه زود دیر می شود"
+[ تاریخ شنبه بیست و دوم آذر 1393 نویسنده اشکان | comment ]
حوض نقاشی...
میان نقاشی هایم همیشه حوض کوچک آبی بود...
شاید میان ذهنم یک ماهی از بی آبی داشت،میمرد...!
+[ تاریخ شنبه بیست و دوم آذر 1393 نویسنده اشکان | comment ]
اوج...
گاهی باید به اوج گرفتن اندیشید نه فقط پرواز...
کرکس ها هم پرواز میکنند...
پرنده بودن در اوج ریباست...
+[ تاریخ شنبه بیست و دوم آذر 1393 نویسنده اشکان | comment ]
عبور...
من از غبار دوزخم...
نیم شوم خیال تو...
من از عبور گذشته ام...
به حال من،هوای تو...
+[ تاریخ شنبه بیست و دوم آذر 1393 نویسنده اشکان | comment ]
سیب...
سیب افتاد و جهانم سنگین شد...
پای درخت سیب دلی غمگین شد...
افتادی و اندیشه من پیش خداست...
افتادن هر چیز کنار،سیب جداست...
طعم زیبای تو را در یاد خواهم داشت...
جای افتادن تو،گلی خواهم کاشت...
+[ تاریخ جمعه هفتم آذر 1393 نویسنده اشکان | comment ]
برگ پاییز...
من از پاییز،نگاهم رو به یک برگ است
من از پاییز،نوشتارم فقط متن است
ماه آبانم،سر آغاز بودن من به این دنیاست
صدای مرد آبانی،یه انشایی رو به فرداست
مهر پاییزت گرچه می رود بیرون از این فصل
مهر مرد آبانی به پهنای یک عمر،باقیست...
+[ تاریخ جمعه هفتم آذر 1393 نویسنده اشکان | comment ]
سلامی دوباره...
سلام خدمت دوستان عزیز و مهربانم...
خیلی وقت بود نبودم و معذرت که پیام ها و حضور شما رو بدون پاسخ گذاشتم.
امیدوارم لحظه هایی همیشه زیبا کنار زندگی شما جا داشته باشد.
موفق و سربلند باشید تک تک شما عزیزان.
+[ تاریخ جمعه هفتم آذر 1393 نویسنده اشکان | comment ]
سلام...
سلام به دوستان عزیز و همراهان مهربان وبلاگ...
نمیدونم باید گله کنم یا اینکه شما گله مند باشید از من...
همونطور که میبینید و میدونید چند وقتی هست که نتونستم مثل قبل تو وب باشم و به شما عزیزان سر بزنم...
امیدوارم از اینکه بعضی از شما بودین و من نبودم ناراحت نشده باشید...
اما گلایه من از دوستانی هست که تا من نبودم اونا قبل تر از من نبودن...
خب نمیدونم باید باشم یا نه...اما قطعا خودم دوس دارم مثل قبل در کنار شما باشم...
امیدوارم شما هم دوست داشته باشید که مثل قبل تو وب فعالیت داشته باشم...و این نیاز و بستگی به حضور شما داره...اگه شما نباشید منم نای موندن نخواهم داشت...اما با حضور شما دلگرمی برای بودنم زیادتر خواهد بود...
و در پایان کلامم،میخوام از دوستان و همراهان قدیمی وب و اونایی که حال و هوای خاصی در وب و ارتباط خاصی داشتیم معذرت بخوام...امیدوارم از روی کم لطفی بنده نبینید...گاهی مشغله ها و گرفتاری ها واقعا زیاده و به اجبار بایستی دور باشی از این فضا...اما امیدوارم حضورتون رو مجدد در وب داشته باشیم...
برای تک تک شما مهربانان آرزوی بهترین لحظه هارو دارم و خیلی ممنون از نگاهی که همیشه به وب تقدیم کردین...
موفق و سربلند باشید...
+[ تاریخ پنجشنبه سی ام مرداد 1393 نویسنده
۲۰.۶k
۰۷ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.