خواهشمندم حتما خوانده شود مخصوصا دوستانی که بلاک کردن دوس
خواهشمندم حتما خوانده شود مخصوصا دوستانی که بلاک کردن دوست دارند و ابراز قدرت می کنند ازین کار...
در مورد تتلو البته فقط ماجرای موسیقی اش نیست.
- یکی از معدود پیج هایی که دنبال می کنم، همین پیج است و حتی کامنت ها را هم می خوانم. برایم جالب است، چون یک مقدار غریب است و معرف نسلی است که دختر خودم الان در آن است و من می خوانم و سعی می کنم بفهمم. الان خودم روی طرح یک سریال کار می کنم و سعی می کنم یکی از شخصیت هایم از این نسل باشد، البته نه اینقدر گل درشت و پررنگ.
شخصیت این نسل را می شناسی؟
- دارم سعی می کنم و می نویسم. البته نه اینطور که خشتک شلوارش پایین باشد و موهایش سیخ سیخ باشد و نهایتا یک تیپ باشد، سعی می کنم بفهمم این نسل به چی فکر می کند. بچه هایی که پاتوق دارند؛ ما خیلی نداشتیم، دربند و کویر و ... و یکباره می بینی گیاهخوار می شوند. یکسری آیکون های مشخص هم دارند. مثلا کتاب نمی خوانند و تعریفی که ما از تربیت و ادب داشتیم را خیلی ندارند و ... چند وقت پیش تولد دخترم بود، یکسری از دوستانش آمده بودند. من فاصله گرفتم که راحت باشند و فقط آخرش رفتم یک ربعی کنارشان نشستم.
آن برخوردی که وقتی من نبودم با هم داشتند، وقتی من به عنوان بابای یکی شان رفتم نشستم، هیچ تغییری نکرد. همان دیالوگ همان رفتار! این شکل احترامی که ما باباهای دوستان مان را می دیدیم، هر چقدر هم آدم مزخرفی بودیم سعی می کردیم متین باشیم، ولی خیلی برای اینها مهم نیست. می توانم بگویم من دوست ندارم که البته دوست ندارم ولی بد یا خوبش را نمی توانم بگویم. یعنی دوست ندارم قضاوت کنم. این نسل اینطور هستند. مثلا آدم هایی که زیر پست های تتلو می نویسند به نظرم معرف یک نسلی هستند که باید آنها را بشناسیم.
اصلا تلویزیون موظف است که اینها را بشناسد. یعنی اگر قرار است آگهی پخش کنید، پول دربیاورید، خریدارهای شما باید اینها باشند یا باید سریالی پخش کنید که اینها هم دوست داشته باشند؛ نمی توانید آنها را عوض کنید چون عوض نمی شوند یا مثلا آنها را نادیده بگیرید و بگویید من اینها را نادیده می گیرم، پس از بین می روند. نه اینطور نمی شود و بعد نسل بعدی می آید از این هم متفاوت تر. ما خودمان و تلویزیون خیلی عقب هستیم. من یک زمانی فکر می کردم با پدرم خیلی اختلاف سلیقه دارم چون آن زمان شلوار جین لوله تفنگی پاره پوره مد بود، من می پوشیدم و بابام از لباس پوشیدن و سلیقه من متنفر بود.
در حقیقت از همه چیز من بدش می آمد و یکسره دعوا داشتیم. حتی عکس و پوسترهایی که به در و دیوار می زدم را چند وقت یک بار پاره می کرد و من فکر می کردم چقدر بابای باحال تری خواهم شد چون خیلی به روز هستم اما نشد. فاصله ای که من با بابا داشتم، فاصله کمتری بود تا فاصله الان من با دخترم. کاملا از دید او و دوستانش فسیل هستم و من را به عنوان اُمل نگاه می کنند. یک زمان می گویم موسیقی فلان، یک جوری نگاهم می کند، خجالت می کشم بعد یادم می آید که آن زمان بابای من موسیقی گل های فلان گوش می کرد و من حرص می خوردم چون مدرن تاکینگ گوش می کردم. الان فاصله عجیب غریب تر است.
این در کار هم سخت می شود برای اینکه...
- و به شدت در این مورد شکست خوردیم چون این نسل کتابخوان نیستند و به رسانه صریحی مثل تلویزیون نیاز دارند و به شدت همه ما یعنی نه تنها مسئولان که خود ما هم در ارتباط با این نسل شکست خوردیم و این نسل قرار است چهار پنج سال دیگر به طور جدی وارد جامعه شوند و ما اصلا آنها را نشناخته ایم.
این نسل از کجا آمده؟ بالاخره یک بخشی را می گوییم مسئولان و نظام حواس شان نبوده اما تو چرا بچه ات...
- من کوتاهی کردم و بچه ام را نشناختم. به نظرم بحران داریم. وقتی یک تلویزیونی داریم که نمی تواند با مردم ارتباط برقرار کند، خیلی مسئله مهمی است، اگر یک شبکه خصوصی بود که نمی توانست مهم نبود. مثلا یک قشر خاصی را داشت و یک قشر عظیمی را نداشت ولی وقتی ما فقط یک تلویزیون داریم که قرار است با مردم ارتباط برقرار کند که نمی تواند و مخاطبش را از دست می دهد و بی پول می شود و حتی آگهی ها هم افت می کنند، به نظرم این بحران است که نتوانسته ایم ارتباط برقرار کنیم. الان احسان علیخانی یک مهمان دعوت می کند، آن خانم در جامعه هست و با یک سبک خاص خودش زندگی می کند و از این کار پول درمی آورد. یک برنامه تلویزیون وظیفه اش است که به عنوان یک شغل جالب و عجیب این آدم را نشان بدهد.
مسئله این است که اصلا نمی تواند آن خانم را نشان بدهد و اصلا تلویزیون آن شغل را به رسمیت نمی شناسد. در اینستاگرام یکسری عکس داشت، مردم کنار هم گذاشتند و مایه شوخی و خنده ملت شد.
- همین بامزه است.
تلویزیون به این وجه نمی پردازد. با عنوان دیگری او را دعوت می کند. مثل هنرپیشه ها و هنرمندهای ما که یک جل
در مورد تتلو البته فقط ماجرای موسیقی اش نیست.
- یکی از معدود پیج هایی که دنبال می کنم، همین پیج است و حتی کامنت ها را هم می خوانم. برایم جالب است، چون یک مقدار غریب است و معرف نسلی است که دختر خودم الان در آن است و من می خوانم و سعی می کنم بفهمم. الان خودم روی طرح یک سریال کار می کنم و سعی می کنم یکی از شخصیت هایم از این نسل باشد، البته نه اینقدر گل درشت و پررنگ.
شخصیت این نسل را می شناسی؟
- دارم سعی می کنم و می نویسم. البته نه اینطور که خشتک شلوارش پایین باشد و موهایش سیخ سیخ باشد و نهایتا یک تیپ باشد، سعی می کنم بفهمم این نسل به چی فکر می کند. بچه هایی که پاتوق دارند؛ ما خیلی نداشتیم، دربند و کویر و ... و یکباره می بینی گیاهخوار می شوند. یکسری آیکون های مشخص هم دارند. مثلا کتاب نمی خوانند و تعریفی که ما از تربیت و ادب داشتیم را خیلی ندارند و ... چند وقت پیش تولد دخترم بود، یکسری از دوستانش آمده بودند. من فاصله گرفتم که راحت باشند و فقط آخرش رفتم یک ربعی کنارشان نشستم.
آن برخوردی که وقتی من نبودم با هم داشتند، وقتی من به عنوان بابای یکی شان رفتم نشستم، هیچ تغییری نکرد. همان دیالوگ همان رفتار! این شکل احترامی که ما باباهای دوستان مان را می دیدیم، هر چقدر هم آدم مزخرفی بودیم سعی می کردیم متین باشیم، ولی خیلی برای اینها مهم نیست. می توانم بگویم من دوست ندارم که البته دوست ندارم ولی بد یا خوبش را نمی توانم بگویم. یعنی دوست ندارم قضاوت کنم. این نسل اینطور هستند. مثلا آدم هایی که زیر پست های تتلو می نویسند به نظرم معرف یک نسلی هستند که باید آنها را بشناسیم.
اصلا تلویزیون موظف است که اینها را بشناسد. یعنی اگر قرار است آگهی پخش کنید، پول دربیاورید، خریدارهای شما باید اینها باشند یا باید سریالی پخش کنید که اینها هم دوست داشته باشند؛ نمی توانید آنها را عوض کنید چون عوض نمی شوند یا مثلا آنها را نادیده بگیرید و بگویید من اینها را نادیده می گیرم، پس از بین می روند. نه اینطور نمی شود و بعد نسل بعدی می آید از این هم متفاوت تر. ما خودمان و تلویزیون خیلی عقب هستیم. من یک زمانی فکر می کردم با پدرم خیلی اختلاف سلیقه دارم چون آن زمان شلوار جین لوله تفنگی پاره پوره مد بود، من می پوشیدم و بابام از لباس پوشیدن و سلیقه من متنفر بود.
در حقیقت از همه چیز من بدش می آمد و یکسره دعوا داشتیم. حتی عکس و پوسترهایی که به در و دیوار می زدم را چند وقت یک بار پاره می کرد و من فکر می کردم چقدر بابای باحال تری خواهم شد چون خیلی به روز هستم اما نشد. فاصله ای که من با بابا داشتم، فاصله کمتری بود تا فاصله الان من با دخترم. کاملا از دید او و دوستانش فسیل هستم و من را به عنوان اُمل نگاه می کنند. یک زمان می گویم موسیقی فلان، یک جوری نگاهم می کند، خجالت می کشم بعد یادم می آید که آن زمان بابای من موسیقی گل های فلان گوش می کرد و من حرص می خوردم چون مدرن تاکینگ گوش می کردم. الان فاصله عجیب غریب تر است.
این در کار هم سخت می شود برای اینکه...
- و به شدت در این مورد شکست خوردیم چون این نسل کتابخوان نیستند و به رسانه صریحی مثل تلویزیون نیاز دارند و به شدت همه ما یعنی نه تنها مسئولان که خود ما هم در ارتباط با این نسل شکست خوردیم و این نسل قرار است چهار پنج سال دیگر به طور جدی وارد جامعه شوند و ما اصلا آنها را نشناخته ایم.
این نسل از کجا آمده؟ بالاخره یک بخشی را می گوییم مسئولان و نظام حواس شان نبوده اما تو چرا بچه ات...
- من کوتاهی کردم و بچه ام را نشناختم. به نظرم بحران داریم. وقتی یک تلویزیونی داریم که نمی تواند با مردم ارتباط برقرار کند، خیلی مسئله مهمی است، اگر یک شبکه خصوصی بود که نمی توانست مهم نبود. مثلا یک قشر خاصی را داشت و یک قشر عظیمی را نداشت ولی وقتی ما فقط یک تلویزیون داریم که قرار است با مردم ارتباط برقرار کند که نمی تواند و مخاطبش را از دست می دهد و بی پول می شود و حتی آگهی ها هم افت می کنند، به نظرم این بحران است که نتوانسته ایم ارتباط برقرار کنیم. الان احسان علیخانی یک مهمان دعوت می کند، آن خانم در جامعه هست و با یک سبک خاص خودش زندگی می کند و از این کار پول درمی آورد. یک برنامه تلویزیون وظیفه اش است که به عنوان یک شغل جالب و عجیب این آدم را نشان بدهد.
مسئله این است که اصلا نمی تواند آن خانم را نشان بدهد و اصلا تلویزیون آن شغل را به رسمیت نمی شناسد. در اینستاگرام یکسری عکس داشت، مردم کنار هم گذاشتند و مایه شوخی و خنده ملت شد.
- همین بامزه است.
تلویزیون به این وجه نمی پردازد. با عنوان دیگری او را دعوت می کند. مثل هنرپیشه ها و هنرمندهای ما که یک جل
۱۱۶.۳k
۲۲ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.