متنفرم از آدمایی که انگشت هرزگی به سمتم میگیرن
متنفرم از آدمایی که انگشت هرزگی به سمتم میگیرن
از اون ادمایی که گناهای نکرده ی من رو گناه کبیره میدونن و شروع میکنن به نصیحت کردن
از اون آدمایی که دردو مشکلات زندگیشونو میذارن تو سینی تعارف میکنن به هرکی تا هرکدومو که میخواد برداره
از اون بغضی که باعث میشه قورت بدم اون فحش هایی که به دیگران بدهکارم
از اون پدر معتادی که دخترشو به صاحب خونه اش میفروشه تا خرج تریاک اش رو دربیاره
از عشق های ساعتی از عشق هایی که زیر خط کمربند خلاصه میشن
از اون خاطراتی که شدن نگاتیو های سوخته ی جوانی من
از اون مردایی که وقتی یه دختر گل فروش میخواد میخواد بهش گل بفروشه پس اش میزننن ولی اگه بخواد تن بفروشه براش صف میبندن
از اون دخترایی که مثل آشغال زیر پای پسرای هرزه له میشن و بازم دوستشون دارن
از اون ادمایی که فاصله ی یه عشق با عشق بعدیشون یه نخ سیگاره
از اون دخترایی که جرات ندارن وقتی دوست پسرشون بهشون بگه یا خونه یا تموم بهش بگن برو بمیر
از اون مردایی که اشک های یک زن رو جدی نمیگیرن بعدشم پیش خودشون فکر میکنن اشک های یک زن مثلاسلحه ایست اما بدون خشاب
از اون ادمای احمق که روی کاغذ مینویسن دستای تو بعدش روش دست میکشن بعدش نمیدونن که دست های طرف درست همون موقع با دستای دیگه گرمه
از اون دخترایی که میرن تو چاردیواری غریبه و زن میان بیرون
از اون مردایی که فکر میکنن اگه یک زن فقط با اونا باشه پاکه در غیر این صورت فاحشه ست
از اون مردایی که وقتی میبینن زنی منتظره تاکسیه جلوش ترمز میکنن و قیمت میپرسن
از اون مردایی که شیطنت زنانگی را به پای فاحشه بودن ان ها میگذارد
از اون مردایی که وقتی دختری رژ قرمز به لبش میزنه فاحشه صداش میکنند
از اون مردایی که با دیدن ساپورت ارضا میشن
از اون نگاه گرسنه ی راننده تاکسی که وقتی زنی رو ساعت 10 شب از محل کارش سوار میکنه هیچوقت از آینه ی عقب چشم بر نمیداره
از اون مردایی که همه رو فاحشه میدونن به جز خواهر و مادر خودشونو
از اون مردایی که عقلشون تو کمرشونه
از اون دخترایی که واسه خودشیرینی و اینکه دوستشون بهوشن حسودی کنه جلوی همه میره میچسبه به دوست پسرش
از اون دوست پسر دوست دخترایی که آدامس شونو با هم عوض یکنن به نشانه ی عشق قلابیشون
از اون دخترایی که تا یه پسر خوشگل میبینن راه میفتن دنبالش
متنفررررررررم
از اون ادمایی که گناهای نکرده ی من رو گناه کبیره میدونن و شروع میکنن به نصیحت کردن
از اون آدمایی که دردو مشکلات زندگیشونو میذارن تو سینی تعارف میکنن به هرکی تا هرکدومو که میخواد برداره
از اون بغضی که باعث میشه قورت بدم اون فحش هایی که به دیگران بدهکارم
از اون پدر معتادی که دخترشو به صاحب خونه اش میفروشه تا خرج تریاک اش رو دربیاره
از عشق های ساعتی از عشق هایی که زیر خط کمربند خلاصه میشن
از اون خاطراتی که شدن نگاتیو های سوخته ی جوانی من
از اون مردایی که وقتی یه دختر گل فروش میخواد میخواد بهش گل بفروشه پس اش میزننن ولی اگه بخواد تن بفروشه براش صف میبندن
از اون دخترایی که مثل آشغال زیر پای پسرای هرزه له میشن و بازم دوستشون دارن
از اون ادمایی که فاصله ی یه عشق با عشق بعدیشون یه نخ سیگاره
از اون دخترایی که جرات ندارن وقتی دوست پسرشون بهشون بگه یا خونه یا تموم بهش بگن برو بمیر
از اون مردایی که اشک های یک زن رو جدی نمیگیرن بعدشم پیش خودشون فکر میکنن اشک های یک زن مثلاسلحه ایست اما بدون خشاب
از اون ادمای احمق که روی کاغذ مینویسن دستای تو بعدش روش دست میکشن بعدش نمیدونن که دست های طرف درست همون موقع با دستای دیگه گرمه
از اون دخترایی که میرن تو چاردیواری غریبه و زن میان بیرون
از اون مردایی که فکر میکنن اگه یک زن فقط با اونا باشه پاکه در غیر این صورت فاحشه ست
از اون مردایی که وقتی میبینن زنی منتظره تاکسیه جلوش ترمز میکنن و قیمت میپرسن
از اون مردایی که شیطنت زنانگی را به پای فاحشه بودن ان ها میگذارد
از اون مردایی که وقتی دختری رژ قرمز به لبش میزنه فاحشه صداش میکنند
از اون مردایی که با دیدن ساپورت ارضا میشن
از اون نگاه گرسنه ی راننده تاکسی که وقتی زنی رو ساعت 10 شب از محل کارش سوار میکنه هیچوقت از آینه ی عقب چشم بر نمیداره
از اون مردایی که همه رو فاحشه میدونن به جز خواهر و مادر خودشونو
از اون مردایی که عقلشون تو کمرشونه
از اون دخترایی که واسه خودشیرینی و اینکه دوستشون بهوشن حسودی کنه جلوی همه میره میچسبه به دوست پسرش
از اون دوست پسر دوست دخترایی که آدامس شونو با هم عوض یکنن به نشانه ی عشق قلابیشون
از اون دخترایی که تا یه پسر خوشگل میبینن راه میفتن دنبالش
متنفررررررررم
۸.۹k
۲۵ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.