برای خودم زندگیی داشتم شاد و ساده و آزاد
برای خودم زندگیی داشتم شاد و ساده و آزاد
تا یک شب که هی حس میکردم چیزی به پنجره میکوبد
گفتم اشتباه میشنوم
آخر یک شب پنجره را گشودم
نامه ای دیدم نوشته بود: کسی اینجا دلتنگتان است.
نامه را در باد رها کردم
شب بعد دوباره نامه ایی آمد: دلم می شکند وقتی نامه هایم بی جواب میماند
شب بعد نامه ای بود : دوستت دارم
شبهای دیگر هم این دو واژه حرف اصلی نامه هایش بود.
تا یک شب که نوشته بود:میدانی تنور شده قلبم خوش به حال تو که دلت یخی ست
دوستت دارم
آخر نوشتم: میدانی دل ببندم دل کندن مرگم ست؟
نوشت:من آرزوی چنین دل بستنی دارم.
نمیدانم چه شد که آن شب دلم لرزید.
آخر یک شب به هوای نامه اش پنجره نبسته خوابم برد
صبح بیدار شدم یه نامه و یک بسته روی میز بود: نمیخواستم ولی مجبورم کردی قلبت را دزدیدم
این هم قلب من سر جایش بگذار، هوای قلبت را دارم نگران نباش نبض من حالا اوست.
بسته را گشودم نوازشش کردم و چنان شاد شدم که همه دنیا برایم رقصید
گذشت و گذشت نامه ی نبود و من دلتنگ، به باد مشکوک بودم که نامه های مرا میدزد
ولی به قلبی که در سینه ام بود دلخوش بودم
آخر یک شب که پنجره نبسته به هوای نامه اش خوابم برده بود نامه اش آمده بود
آنقدر شاد و بی خود از خودم بودم که طول کشید بازش کنم :
قلبت را برایت پس آوردم، نترس یه کمی عادت کرده بود به زور بیرون کشیدمش
کمی خون آلود ست،
راستی آمدم قلبم را بردارم اینکه یک قلب پلاستیکی ست چطور نفهمیدی؟ دنبال قلبم میگردم
یادم رفت بگویم من میرم خداحافظ
نگاهم روی پاکت خونین سر خورد،بارانی شدم
بسته را باز کردم وای...............
به آیینه نگاه کردم:لبخند هم نبود.......
چند روزی پرستار قلبم بودم هی دلداریش دادم
ولی افسوس ....
از هر تکه اش خونبار نام او را میخواند
آخر یک شب مرد.......
لبخند هم مرد
خوشی هم مرد
حالا غرق غمم و باران تنها یادگاری مسافر من است.........
تا یک شب که هی حس میکردم چیزی به پنجره میکوبد
گفتم اشتباه میشنوم
آخر یک شب پنجره را گشودم
نامه ای دیدم نوشته بود: کسی اینجا دلتنگتان است.
نامه را در باد رها کردم
شب بعد دوباره نامه ایی آمد: دلم می شکند وقتی نامه هایم بی جواب میماند
شب بعد نامه ای بود : دوستت دارم
شبهای دیگر هم این دو واژه حرف اصلی نامه هایش بود.
تا یک شب که نوشته بود:میدانی تنور شده قلبم خوش به حال تو که دلت یخی ست
دوستت دارم
آخر نوشتم: میدانی دل ببندم دل کندن مرگم ست؟
نوشت:من آرزوی چنین دل بستنی دارم.
نمیدانم چه شد که آن شب دلم لرزید.
آخر یک شب به هوای نامه اش پنجره نبسته خوابم برد
صبح بیدار شدم یه نامه و یک بسته روی میز بود: نمیخواستم ولی مجبورم کردی قلبت را دزدیدم
این هم قلب من سر جایش بگذار، هوای قلبت را دارم نگران نباش نبض من حالا اوست.
بسته را گشودم نوازشش کردم و چنان شاد شدم که همه دنیا برایم رقصید
گذشت و گذشت نامه ی نبود و من دلتنگ، به باد مشکوک بودم که نامه های مرا میدزد
ولی به قلبی که در سینه ام بود دلخوش بودم
آخر یک شب که پنجره نبسته به هوای نامه اش خوابم برده بود نامه اش آمده بود
آنقدر شاد و بی خود از خودم بودم که طول کشید بازش کنم :
قلبت را برایت پس آوردم، نترس یه کمی عادت کرده بود به زور بیرون کشیدمش
کمی خون آلود ست،
راستی آمدم قلبم را بردارم اینکه یک قلب پلاستیکی ست چطور نفهمیدی؟ دنبال قلبم میگردم
یادم رفت بگویم من میرم خداحافظ
نگاهم روی پاکت خونین سر خورد،بارانی شدم
بسته را باز کردم وای...............
به آیینه نگاه کردم:لبخند هم نبود.......
چند روزی پرستار قلبم بودم هی دلداریش دادم
ولی افسوس ....
از هر تکه اش خونبار نام او را میخواند
آخر یک شب مرد.......
لبخند هم مرد
خوشی هم مرد
حالا غرق غمم و باران تنها یادگاری مسافر من است.........
۹.۲k
۰۱ دی ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.