امشب نفسم بوی تو بود و تو نبودی
امشب نفسم بوی تو بود و تو نبودی
دل مست سر کوی تو بود و تو نبودی
از حنجره ی عشق صدای تو شنیدم
گوشم به هیاهوی تو بود و تو نبودی
بر گونه ی من،، گرد غریبانه مهتاب
آمیخته با بوی تو بود و تو نبودی
وقتی غزل چشم سیاه تو سرودم
شب مطلع گیسوی تو بود و تو نبودی
بی می، سر من مست چنان بود، که هر سنگ
ناز سر زانوی تو بود و تو نبودی
رفتم ز خود آنگونه که اندیشه بودن
باریکتر از موی تو بود و تو نبودی
آخر سر خود بر سر دیوار شکستم
مه آینه روی تو بود و تو نبودی
دستی به دعا، دل ز خدا وصل تو میخواست
پیر تو دعاگوی تو بود و تو نبودی...
دل مست سر کوی تو بود و تو نبودی
از حنجره ی عشق صدای تو شنیدم
گوشم به هیاهوی تو بود و تو نبودی
بر گونه ی من،، گرد غریبانه مهتاب
آمیخته با بوی تو بود و تو نبودی
وقتی غزل چشم سیاه تو سرودم
شب مطلع گیسوی تو بود و تو نبودی
بی می، سر من مست چنان بود، که هر سنگ
ناز سر زانوی تو بود و تو نبودی
رفتم ز خود آنگونه که اندیشه بودن
باریکتر از موی تو بود و تو نبودی
آخر سر خود بر سر دیوار شکستم
مه آینه روی تو بود و تو نبودی
دستی به دعا، دل ز خدا وصل تو میخواست
پیر تو دعاگوی تو بود و تو نبودی...
۲.۷k
۰۶ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.