می خوام قصه زندگی مو بگم...قصه ی دختر دیونه که ازهمه نارو
می خوام قصه زندگی مو بگم...قصه ی دختر دیونه که ازهمه نارو خورد و و طمع عشق و احساس رو نکشید...
از کجا شروع کنم...از روزی که تو ی محل پایین شهرتهرون تو دل کثافت به دنیا اومدم....یا اینکه گل میفروشم تا خرج زندگیم درارد...یا اینکه با هزار تا بدبختی خودم و رو بالا کشیدم....شما درک نمی کنید...ی دخترمگه چقدر توان داره...که هروز زجر بکشه ...مگه ی دختر چقدر تحمل داره که تو ۱۳سالگی بابا ننه شو از دست بده و دم نزنه...
شما بچه بالا شهریا چه می دونید از ما از ما بچه های پایین شهریا که واسه ی تیکه نون هزار بار به کس ناکس نارو میزنیم..ی گل بخرید مگه چی از تون کم میشه ...نه شما بدون دویست تومن میمرید نه ما...هوف...حالا که می بینم قسمتم اینجوریه ناراحت نیستم...خداروشکر میکنم که زنده ام ونفس میکشم...ولی مگه میشه کسی بگه زندگی خوب دوست نداره...هوف...خدایا ...خستم....
شب بخیر خدا...
از کجا شروع کنم...از روزی که تو ی محل پایین شهرتهرون تو دل کثافت به دنیا اومدم....یا اینکه گل میفروشم تا خرج زندگیم درارد...یا اینکه با هزار تا بدبختی خودم و رو بالا کشیدم....شما درک نمی کنید...ی دخترمگه چقدر توان داره...که هروز زجر بکشه ...مگه ی دختر چقدر تحمل داره که تو ۱۳سالگی بابا ننه شو از دست بده و دم نزنه...
شما بچه بالا شهریا چه می دونید از ما از ما بچه های پایین شهریا که واسه ی تیکه نون هزار بار به کس ناکس نارو میزنیم..ی گل بخرید مگه چی از تون کم میشه ...نه شما بدون دویست تومن میمرید نه ما...هوف...حالا که می بینم قسمتم اینجوریه ناراحت نیستم...خداروشکر میکنم که زنده ام ونفس میکشم...ولی مگه میشه کسی بگه زندگی خوب دوست نداره...هوف...خدایا ...خستم....
شب بخیر خدا...
۳.۲k
۰۷ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.