خلاصه قسمت دوم وارثان....خیلی خلاصه کردم
خلاصه قسمت دوم وارثان....خیلی خلاصه کردم
بعد از اینکه کیم تان , چا اون سانگ به خونش دعوت کرد , اون سانگ هم قبول کرد. وقتی اون سانگ خونه تان رو دید فهمید خیلی پولداره بعد پرسید :
تنهایی زندگی میکنی؟ تان هم گفت: اره مگه چه اشکالی داره , اون سانگ گفت نکنه مواد مخدر پخش میکنی یا از دار و دسته ی گانگستر هایی ! تان گفت: چی ! بعد رفت اتاقش رو نشون داد . بعد تان غذا براش اورد , اون سانگ گفت در عوض اینو بگیر , تان گفت این چیه؟ اون سانگ گفت این یه رویا گیره (Dream catcher) , رویاهای خوب عبور میکنن از توش و رویاهایی بد نمیتونن.
بعد صبح شد تان خواست بره مدرسه و اون سانگ هم با خودش برد تا بگرده بعد که دانشگاه تان تموم شد توی محوطه داشنگاه منتظر تان مونده بود , وقتی تان رو دید گفت من دیگه میرم , تان گفت کجا میری؟ اون سانگ هم به یه طرف اشاره کرد و گفت اونجا, تان گفت بیا خودم راهو نشونت میدم! بعد رفتن دنباله خواهرش , رفتن جایی که کار میکرده و گفتن از اینجا رفته و پیغام گذاشته اگه خواهرم اومد دنبالم نگران نباشه و به کره برگرده .
وقتی اون سانگ برگشت خونه , یو راحل نامزد تان رو دید , که اونم یه دختر پولدار بود و اومده بود امریکا تان رو ببینه اما تان زیاد ازش خوشش نمیومد , وقتی همدیگرو دیدن راحل گفت تو کی هستی؟ بعد کلید خونه رو که تان بهش داده بود دید و از دستش کشید گفت این دسته تو چی کار میکنه, اون سانگ هم گفت کلید رو داد که بیام چمدونم رو بردارم , وقتی با چمدونش از پله ها میخواست بره بالا , راحل هم چمدونشو پرت کرد پایین , اون سانگ هم گفت برات سوء تفاهم شده ! یعد همه وسایل توی چمدونشو ریخت روی زمین اون سانگ هم گفت چی کار میکنی ! بعد راحل گفت:بعد از اینکه این اشغالاتو جمع کردی از اینجا برو
بعد که تان اومد خونه از راحل پرسید رفت؟ با همه وسایلش ؟ اونم گفت تااان ! تان هم گفت : اینطوری بهش خوش امد گفتی ؟ بیرونش کردی ؟ راحل هم گفت: فکر نمیکنی این از اختیارات نامزدت باشه؟ بعد اون سانگ اومد دنباله پاسپورتش که خونه تان بود تان گفت : کجا میری ؟ اگه میخواستی بری باید بهم میگفتی , اون سانگ گفت یه کارت جا گذاشتم همون موقع راحل رسید و گفت انداختمش سطل اشغال اون سانگ رفت که دنبالش بگرده , تان گفت : نیازی نیست بگردی , اون سانگ هم گفت چرا نباید بگردم ! پاسپورتمه ! بعد همونطور که توی اشغالا میگشتن چند تا امریکایی که تان باهاشون درگیر شده بود اومده بودن دنبالشون , فرار کردن که سینما رو دیدن و رفتن توش همونطور که فیلمو نگاه میکردن تان گفت : دیروز یه زنو دیدم اسمش چا اون سانگ بود, درمورد چا اون سانگ خیلی کنجکاوم ,شاید... ازت خوشم اومده
پایان
دوستان ازخلاصه هاخوشتون میاد؟؟
هرخلاصه ای میخواین بگین بزارم
البته اگه فیلمودیده باشم
بعد از اینکه کیم تان , چا اون سانگ به خونش دعوت کرد , اون سانگ هم قبول کرد. وقتی اون سانگ خونه تان رو دید فهمید خیلی پولداره بعد پرسید :
تنهایی زندگی میکنی؟ تان هم گفت: اره مگه چه اشکالی داره , اون سانگ گفت نکنه مواد مخدر پخش میکنی یا از دار و دسته ی گانگستر هایی ! تان گفت: چی ! بعد رفت اتاقش رو نشون داد . بعد تان غذا براش اورد , اون سانگ گفت در عوض اینو بگیر , تان گفت این چیه؟ اون سانگ گفت این یه رویا گیره (Dream catcher) , رویاهای خوب عبور میکنن از توش و رویاهایی بد نمیتونن.
بعد صبح شد تان خواست بره مدرسه و اون سانگ هم با خودش برد تا بگرده بعد که دانشگاه تان تموم شد توی محوطه داشنگاه منتظر تان مونده بود , وقتی تان رو دید گفت من دیگه میرم , تان گفت کجا میری؟ اون سانگ هم به یه طرف اشاره کرد و گفت اونجا, تان گفت بیا خودم راهو نشونت میدم! بعد رفتن دنباله خواهرش , رفتن جایی که کار میکرده و گفتن از اینجا رفته و پیغام گذاشته اگه خواهرم اومد دنبالم نگران نباشه و به کره برگرده .
وقتی اون سانگ برگشت خونه , یو راحل نامزد تان رو دید , که اونم یه دختر پولدار بود و اومده بود امریکا تان رو ببینه اما تان زیاد ازش خوشش نمیومد , وقتی همدیگرو دیدن راحل گفت تو کی هستی؟ بعد کلید خونه رو که تان بهش داده بود دید و از دستش کشید گفت این دسته تو چی کار میکنه, اون سانگ هم گفت کلید رو داد که بیام چمدونم رو بردارم , وقتی با چمدونش از پله ها میخواست بره بالا , راحل هم چمدونشو پرت کرد پایین , اون سانگ هم گفت برات سوء تفاهم شده ! یعد همه وسایل توی چمدونشو ریخت روی زمین اون سانگ هم گفت چی کار میکنی ! بعد راحل گفت:بعد از اینکه این اشغالاتو جمع کردی از اینجا برو
بعد که تان اومد خونه از راحل پرسید رفت؟ با همه وسایلش ؟ اونم گفت تااان ! تان هم گفت : اینطوری بهش خوش امد گفتی ؟ بیرونش کردی ؟ راحل هم گفت: فکر نمیکنی این از اختیارات نامزدت باشه؟ بعد اون سانگ اومد دنباله پاسپورتش که خونه تان بود تان گفت : کجا میری ؟ اگه میخواستی بری باید بهم میگفتی , اون سانگ گفت یه کارت جا گذاشتم همون موقع راحل رسید و گفت انداختمش سطل اشغال اون سانگ رفت که دنبالش بگرده , تان گفت : نیازی نیست بگردی , اون سانگ هم گفت چرا نباید بگردم ! پاسپورتمه ! بعد همونطور که توی اشغالا میگشتن چند تا امریکایی که تان باهاشون درگیر شده بود اومده بودن دنبالشون , فرار کردن که سینما رو دیدن و رفتن توش همونطور که فیلمو نگاه میکردن تان گفت : دیروز یه زنو دیدم اسمش چا اون سانگ بود, درمورد چا اون سانگ خیلی کنجکاوم ,شاید... ازت خوشم اومده
پایان
دوستان ازخلاصه هاخوشتون میاد؟؟
هرخلاصه ای میخواین بگین بزارم
البته اگه فیلمودیده باشم
۵.۲k
۱۶ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.