کوچ میکنم هر شب.......،،
کوچ میکنم هر شب.......،،
کنار حسی که شبیه جایت
پر از ازدحام بی کسی های تب دارم!!
من از انجماد یک احساس می آیم
همان قالب یخ آب نشده ام!!
سردم........
به کدام حرارت بازگردانم حیاتم؟؟!!
با تو که نیستی.........
با تنی که،ها، به کنارش آویزان است!!
یک تن هایی در حبس.....
یک تن هایی بیرون از قفس.....
غم نبودنت را بارها بوسیده ام
سر طاقچه تحملم گذاشته ام!!
من در این هزار تخت خالی از خورشید
از غم حبس تو ماهاست که بیدارم!!
خانه ات،تخت خوابت،ای دریغ از من!!
اگر عاشقم و هنوز نبوسیدم جای خوابت
نکشیدم دستی به اتاقت
به پیراهن تنت
به وسایل کنارت
این که تو نیستی کنار من........
این که من نیستم!!
بیشتر می سوزانم......!!
«مرجان شربفی»
کنار حسی که شبیه جایت
پر از ازدحام بی کسی های تب دارم!!
من از انجماد یک احساس می آیم
همان قالب یخ آب نشده ام!!
سردم........
به کدام حرارت بازگردانم حیاتم؟؟!!
با تو که نیستی.........
با تنی که،ها، به کنارش آویزان است!!
یک تن هایی در حبس.....
یک تن هایی بیرون از قفس.....
غم نبودنت را بارها بوسیده ام
سر طاقچه تحملم گذاشته ام!!
من در این هزار تخت خالی از خورشید
از غم حبس تو ماهاست که بیدارم!!
خانه ات،تخت خوابت،ای دریغ از من!!
اگر عاشقم و هنوز نبوسیدم جای خوابت
نکشیدم دستی به اتاقت
به پیراهن تنت
به وسایل کنارت
این که تو نیستی کنار من........
این که من نیستم!!
بیشتر می سوزانم......!!
«مرجان شربفی»
۴۴۱
۱۷ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.