در انتظار ظهورت چه رنج ها که کشیدیم برفت عمر و نشد بارور
در انتظار ظهورت چه رنج ها که کشیدیم برفت عمر و نشد بارور درخت امیدم
به یاد دیدن رویت چه ناله ها که نکـردم ز گلستان جمالت گلی دریغ نچـیدم
شبان تیره بسی خون دل زدیده فشانـدم دریغ و درد که جز سوز و ساز هیچ ندیدم
به هر کجا گذرم شد سراغ وصل تو جستـم
ز فرط شوق لقایت به کوه و دشت دویدم
ز هر که بوی ببردم که ره به سوی تو دارد به عجز ولا به لقای تو را از او طلبیدم
دل شکسته و چشم پر آب و حال پریشـان به یاد وصل تو شاها طمع ز خلق بریدم
شها تو آگهی از سوزش دل من حیران در انتظار لقایت به آرزو نرسیدم
به یاد دیدن رویت چه ناله ها که نکـردم ز گلستان جمالت گلی دریغ نچـیدم
شبان تیره بسی خون دل زدیده فشانـدم دریغ و درد که جز سوز و ساز هیچ ندیدم
به هر کجا گذرم شد سراغ وصل تو جستـم
ز فرط شوق لقایت به کوه و دشت دویدم
ز هر که بوی ببردم که ره به سوی تو دارد به عجز ولا به لقای تو را از او طلبیدم
دل شکسته و چشم پر آب و حال پریشـان به یاد وصل تو شاها طمع ز خلق بریدم
شها تو آگهی از سوزش دل من حیران در انتظار لقایت به آرزو نرسیدم
۳۰۱
۲۰ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.