عشق را بیمعرفت معنا مکن .........زر نداری مشت خود را وا م
عشق را بیمعرفت معنا مکن .........زر نداری مشت خود را وا مکن
گر نداری دانش ترکیب رنگ..........بین گلها زشت را زیبا مکن
خوب دیدن شرط انسان بودن است .......عیب را در این و آن پیدا مکن
دل شود روشن ز شمع اعتراف ......با ** ار بد کرده ای حاشا مکن
ای که از لرزیدن دل آگهی ......هیچ ** را هیچ جا رسوا مکن
زر بدست طفل دادن ابلهسیت .....اشک را نذر غم دنیا مکن
پیرو خورشید یا آیینه باش ......هر چه عریان دیده ای افشا مکن
چون خدا بر تو خدایی میکند .....اظطراب از روزی فردا مکن
پیش بیرنگان که مست حیرتند ......گر دو رنگی میکنی با ما مکن
گر ز آب برکه میترسی بریش ........دعوی غواصی دریا مکن
گر نداری دانش ترکیب رنگ..........بین گلها زشت را زیبا مکن
خوب دیدن شرط انسان بودن است .......عیب را در این و آن پیدا مکن
دل شود روشن ز شمع اعتراف ......با ** ار بد کرده ای حاشا مکن
ای که از لرزیدن دل آگهی ......هیچ ** را هیچ جا رسوا مکن
زر بدست طفل دادن ابلهسیت .....اشک را نذر غم دنیا مکن
پیرو خورشید یا آیینه باش ......هر چه عریان دیده ای افشا مکن
چون خدا بر تو خدایی میکند .....اظطراب از روزی فردا مکن
پیش بیرنگان که مست حیرتند ......گر دو رنگی میکنی با ما مکن
گر ز آب برکه میترسی بریش ........دعوی غواصی دریا مکن
۲.۷k
۲۳ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.