مهدی اخوان ثالث
مهدی اخوان ثالث
من نه خوش بینم نه بد بینم
من شد و هست و شود بینم...
عشق را عاشق شناسد ، زندگی را من
من که عمری دیده ام پایین و بالایش
که تفو بر صورتش،لعنت به معنایش
دیده ای بسیار و می بینی
می وزد بادی ،پری را می برد با خویش،
از کجا ؟از کیست؟
هرگز این پرسیده ای از باد؟
به کجا؟وانگه چرا؟زین کار مقصد چیست؟
خواه غمگین با ش،خواهی شاد
باد بسیار است و پر بسیار ،یعنی این عبث جاریست.
آه باری بس کنم دیگر
هر چه خواهی کن،تو خود دانی
گر عبث یا هر چه باشد چند و چون،
این است و جز این نیست.
مرگ می گوید:هوم!چه بیهوده!
زندگی می گوید اما
باز باید زیست،
باید زیست،
باید زیست....
من نه خوش بینم نه بد بینم
من شد و هست و شود بینم...
عشق را عاشق شناسد ، زندگی را من
من که عمری دیده ام پایین و بالایش
که تفو بر صورتش،لعنت به معنایش
دیده ای بسیار و می بینی
می وزد بادی ،پری را می برد با خویش،
از کجا ؟از کیست؟
هرگز این پرسیده ای از باد؟
به کجا؟وانگه چرا؟زین کار مقصد چیست؟
خواه غمگین با ش،خواهی شاد
باد بسیار است و پر بسیار ،یعنی این عبث جاریست.
آه باری بس کنم دیگر
هر چه خواهی کن،تو خود دانی
گر عبث یا هر چه باشد چند و چون،
این است و جز این نیست.
مرگ می گوید:هوم!چه بیهوده!
زندگی می گوید اما
باز باید زیست،
باید زیست،
باید زیست....
۲.۴k
۲۴ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.