یادم که می آید می شکنم...
یادم که می آید می شکنم...
نه اینکه دلشکسته ی عشقی باشم
نه!
دلتنگ آنوقت هایی شده ام که به پاکی باران بودم و قلبم با صدای رعد و برق می لرزید
دلتنگ آن کودکی ام که بی صدا با یک چمدان اشک جایش را به این منه خسته و پر ادعا
داد و بی ادعا رخت بربست و رفت به امان خدا
دلم برای نوشتن های ساده ی کودکیم تنگ شده
همان ها که بوی "بابا آب داد" از هر حرفش بلند میشد
همان قهرهایی که تا قیامت بود و لحظه ای بعد قیامت میشد
دلم می تپد برای آن وقت ها که برای یادآوریه وجودم به هیچ آینه ای نیاز نبود
تنها تجمع اندکی آب در گودال های خاکیه کوچه کافی بود تا بدانم هنوز هم باران می بارد
ایمان داشته باشم به قدم های کودکانه ام در راه مدرسه تا خانه
دلم تنگ شده برای مشق های ساده ی آن موقع ها
برای مسائل ریاضی که دوستی رامی آموخت
که از دارا می خواست تا چند سیب به سارا قرض دهد تا سارا شاد شود
دلم هنوز هم بوی ناب باران می خواهد
دلم می خواهد هنوز هم مثل بچگی ام آنقدرشجاعت داشته باشم تا بتوانم در حضور
همه گریه کنم و ساده باشم
دلم می خواهد هنوز هم مثل آسمان پاک و مثل خاک افتاده باشم
نه اینکه دلشکسته ی عشقی باشم
نه!
دلتنگ آنوقت هایی شده ام که به پاکی باران بودم و قلبم با صدای رعد و برق می لرزید
دلتنگ آن کودکی ام که بی صدا با یک چمدان اشک جایش را به این منه خسته و پر ادعا
داد و بی ادعا رخت بربست و رفت به امان خدا
دلم برای نوشتن های ساده ی کودکیم تنگ شده
همان ها که بوی "بابا آب داد" از هر حرفش بلند میشد
همان قهرهایی که تا قیامت بود و لحظه ای بعد قیامت میشد
دلم می تپد برای آن وقت ها که برای یادآوریه وجودم به هیچ آینه ای نیاز نبود
تنها تجمع اندکی آب در گودال های خاکیه کوچه کافی بود تا بدانم هنوز هم باران می بارد
ایمان داشته باشم به قدم های کودکانه ام در راه مدرسه تا خانه
دلم تنگ شده برای مشق های ساده ی آن موقع ها
برای مسائل ریاضی که دوستی رامی آموخت
که از دارا می خواست تا چند سیب به سارا قرض دهد تا سارا شاد شود
دلم هنوز هم بوی ناب باران می خواهد
دلم می خواهد هنوز هم مثل بچگی ام آنقدرشجاعت داشته باشم تا بتوانم در حضور
همه گریه کنم و ساده باشم
دلم می خواهد هنوز هم مثل آسمان پاک و مثل خاک افتاده باشم
۸.۵k
۲۵ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.