نوشتم نامه ای بهر تو ای عطر پریشانی
نوشتم نامه ای بهر تو ای عطر پریشانی
خطوط مبهمی از لای به لای دست لرزانی
که ای آرامش پنهان پشت پلک های من
معمای دل این شاعر در حال ویرانی
صدایت را,نگاهت را به این اشعار برگردان
جوابم ده,نگاهی کن,بکش آهی,بده جانی
تو هستی در دلم اما!کنارم نیستی جانا
تو مثل راز شعری,این میانه سخت پنهانی
پریشانی,پریشان تر ز ابیات پریشانم
نمی دانم که می مانی کنارم یا نمی مانی!
دلم آهی کشد گاهی تو می دانی و می فهمی
به ظاهر نیستی!اما میان سینه مهمانی
تو نوری,در دلم شوری,گلستانی و بارانی
و چشمان تو می بارند شعرم را که می خوانی
همین که مومنت هستم برایت شعر می گویم
گواهی می دهد قلبم که عشقی,عین ایمانی
خطوط مبهمی از لای به لای دست لرزانی
که ای آرامش پنهان پشت پلک های من
معمای دل این شاعر در حال ویرانی
صدایت را,نگاهت را به این اشعار برگردان
جوابم ده,نگاهی کن,بکش آهی,بده جانی
تو هستی در دلم اما!کنارم نیستی جانا
تو مثل راز شعری,این میانه سخت پنهانی
پریشانی,پریشان تر ز ابیات پریشانم
نمی دانم که می مانی کنارم یا نمی مانی!
دلم آهی کشد گاهی تو می دانی و می فهمی
به ظاهر نیستی!اما میان سینه مهمانی
تو نوری,در دلم شوری,گلستانی و بارانی
و چشمان تو می بارند شعرم را که می خوانی
همین که مومنت هستم برایت شعر می گویم
گواهی می دهد قلبم که عشقی,عین ایمانی
۶.۴k
۲۹ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.